" سلام بر شما ... از این که از مظهر عدالت بازدید نمودید ، بسیار خرسندیم . از طریق نظرات می توانید پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در میان بگذارید "

مطالب پیشین
پیوند دوستان


 

دوره ي دوم، دوره ي بيست و پنج ساله ي بعد از وفات پيامبر تا حکومت اميرالمؤمنين است؛ جوان، بالنده، عالم وشجاع است، در جنگها شرکت مي کند، درکارهاي بزرگ دخالت مي کند، همه او را به عظمت مي شناسند؛ نام بخشنده ها که مي آيد، همه ي چشمها به سوي او بر مي گردد؛ در هر فضيلتي، در ميان مسلمانان مدينه و مکّه، هر جايي که موج اسلام رفته است، مثل خورشيدي مي درخشد؛ همه براي او احترام قايلند؛ خلفاي زمان، براي او و برادرش احترام قايلند؛ درمقابل او تعظيم و تجليل و تبجيل و تجليل مي کنند و نام آنها را به عظمت مي آورند؛ جوان نمونه ي دوران، و محترم پيش همه. اگر آن روز کسي مي گفت که همين جوان، به دست همين مردم کشته خواهد شد، هيچ کس باور نمي کرد.

دوران غربت امام حسين عليه السلام
 

دوره ي سوم، دوره ي بعد از شهادت اميرالمؤمنين است؛ يعني دوره ي غربت اهل بيت. امام حسن و امام حسين (عليهما السّلام ) باز در مدينه اند. امام حسين، بيست سال بعد از اين مدت، به صورت امام معنوي همه ي مسلمان، مفتي بزرگ همه ي مسلمانان، مورد احترام همه ي مسلمانان، محل ورود و تحصيل علم همه، محل تمسک و توسل همه ي کساني که مي خواهند به اهل بيت اظهار ارادتي بکنند، در مدينه زندگي کرده است؛ شخصيت محبوب، بزرگ، شريف، نجيب، اصيل و عالم. او به معاويه نامه مي نويسد؛ نامه يي که اگر هر کسي به هر حاکمي بنويسد، جزايش کشته شدن است. معاويه با عظمت تمام اين نامه را مي گيرد، مي خواند، تحمل مي کند و چيزي نمي گويد. اگر در همان اوقات هم کسي مي گفت که در آينده ي نزديکي، اين مرد محترم شريف عزيز نجيب -که مجسم کننده ي اسلام و قرآن در نظر هر بيننده است-ممکن است به دست همين امت قرآن و اسلام کشته بشود، آن هم با آن وضع، هيچ کس تصور هم نمي کرد؛ اما همين حادثه ي باور نکردني. همين حادثه ي عجيب و حيرت انگيز، اتفاق افتاد. چه کساني کردند؟ همانهايي که به خدمتش مي آمدند و سلام و عرض اخلاص هم مي کردند. اين يعني چه؟ معنايش اين است که جامعه ي اسلامي در طول اين پنجاه سال، از معنويت و حقيقت اسلام تهي شده است؛ ظاهرش اسلامي است، اما باطنش پوک شده است؛ خطراين جاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان! مسلمان است و عده يي هم طرفدار اهل بيتند!

اهل بيت در همه ي عالم اسلام محترمند
 

البته من به شما بگويم که در همه ي عالم اسلام، اهل بيت را قبول داشتند؛ و هيچ کس در آن ترديد ندارد. حبّ اهل بيت در همه ي عالم اسلام، عمومي است، الان هم همين طور است. الان هم هر جاي دنياي اسلام برويد، اهل بيت را دوست مي دارند. آن مسجدي که منتسب به امام حسين عليه السلام است، و مسجد ديگري که در قاهره منتسب به حضرت زينب است، و لوله ي زوار و جمعيت است. مردم مي روند قبر را زيارت مي کنند، مي بوسند و توسل مي جويند.
همين يکي، دو سال قبل از اين، کتابي جديد - نه قديمي؛ چون در کتابهاي قديمي خيلي هست - براي من آوردند، که اين کتاب درباره ي معناي اهل بيت نوشته شده است. يکي از نويسندگان فعلي حجاز تحقيق کرده، و در اين کتاب اثبات مي کند که اهل بيت، يعني علي، فاطمه، حسن، و حسين. حالا ما شيعيان که اين حرفها جزو جانمان هست؛ اما آن برادر مسلمان غير شيعه اين را نوشته و نشر کرده است. اين کتاب هم هست، من هم آن را دارم، و لابد هزاران نسخه از آن چاپ شده و پخش گرديده است.(3)





ادامه مطلب
تاریخ ارسال مطلب : شنبه 24 مهر 1395 

 

 

همراه با سیدالشهدا (از مدینه تا كربلا)
همراه با سیدالشهدا (از مدینه تا كربلا)


 





 

فلسفه قیام ابی عبدالله الحسین (عليه السلام) را در سخنان آن حضرت، در آغاز حركت از مدینه و موضع‌گیری‌های ایشان در برابر حوادثی كه در منزلگاه‌های میان راه روی داده است، می‌توان یافت.
در این مجموعه سعی شده است ضمن آگاهی از نام منزلگاه‌ها و مسیر تقریبی حركت امام حسین (عليه السلام) از مدینه تا كربلا، با اهداف و دیدگاه‌های آن حضرت آشنا شده و مختصری از وضعیت سیاسی و اجتماعی آن عصر بیان شود.

 

مدینه زمان: نیمه دوم ماه رجب سال 60 هجری

حاكم وقت مدینه (ولید بن عتبه) پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین (عليه السلام) برای یزید بیعت بگیرد. حضرت فرمود: «...یزید مردی است شرابخوار و فاسق كه به ناحق خون می‌ریزد و اشاعه دهنده فساد است و دستش به خون افراد بی‌گناه آلوده گردیده و شخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی‌كند».
وقتی كه مروان بن حكم بیعت با یزید را از حضرت درخواست كرد امام (عليه السلام) فرمود: ای دشمن خدا! دور شو، من از رسول خدا شنیدم كه فرمود: «خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است و اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید، او را بكشید». و امت او چنین دیدند و عمل نكردند و اینك خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار كرده است.
امام (ع) در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش و بعضی یاران، پس از وداع با جدش پیامبر (ص) از مدینه به طرف مكه حركت كرد. امام حسین هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه‌اش چنین بیان می‌كند: و جز این نیست كه برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منكر كرده و به راه و روش جدم (رسو مكه زمان: از 3 شعبان تا 8 ذی الحجه 60 هجری
امام (عليه السلام) در سوم شعبان به مكه رسید و در خانه عباس بن عبدالمطلب سكنی گزید. مردم مكه و زائران خانه خدا كه از اطراف آمده بودند، به دیدار حضرت شرفیاب می‌شدند.
امام (عليه السلام) پس از رسیدن دوازده هزار نامه از جانب كوفیان، مسلم بن عقیل را در روز 15 رمضان به عنوان نماینده خویش به سوی كوفه فرستاد.
امام (عليه السلام) طی نامه‌هایی به مردم بصره و كوفه، سزاوارترین مردم برای خلاقت و امام را اهل بیت (ع) معرفی كرد و...
حضرت با رسیدن نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم كوفه با وی و از سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا ـ كه تصمیم بر قتل آن حضرت، در آن جاگرفته بودند ـ حج را به عمره تبدیل كرد و در هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسیاری از دوستان، به سوی عراق روانه شد. قسمتی از آخرین سخنرانی‌های حضرت در مكه: ما اهل بیت به رضای خدا راضی و خشنودیم... هر كس می‌خواهد در راه ما جانبازی كند و خون خویش را در راه لقای پروردگار نثار نماید، آماده حركت با ما باشد ل خدا) و پدرم علی (عليه السلام) رفتار نمایم. صفاح زمان: چهارشبه 9 ذی الحجه 60 هجری
قبل از رسیدن به این منزلگاه، در محلی به نام «تنعیم» امام (عليه السلام) دستور داد اموال كاروان حامل پارچه‌های یمانی كه با پول بیت المال تهیه و توسط حاكم یمن برای یزید ارسال می‌شد را با ولایتی كه داشت ضبط كنند. این خود نشانه قیام در مقابل خلافت غاصبانه بنی امیه بود.
امام (ع) در پاسخ به مخالفین حركت به سوی عراق، فرمود: «رسول خدا را در خواب دیدم و به امر مهمی ماموریت یافتم و باید آن را تعقیب نمایم».
فرزدق شاعر كه عازم مكه بود در «صفاح» با حضرت ملاقات كرد و در جواب حضرت كه از احوال مردم عراق جویا شده بود؛ گفت: «دلهای مردم با توست ولیكن شمشیرشان با بنی امیه است.» سخن امام حسین (عليه السلام) خطاب به فرزدق در این منزلگاه: اگر پیش آمدها طبق مراد باشد، خدا را بر نعمتهایش شكر گوییم. اگر پیش آمدها بر وفق مراد نبود آن كس كه نیتش حق و تقوا بر دلش حكومت می‌كند، از مسیر صحیح خارج نشود و ضرر نخواهد كرد ذات عرق زمان: دوشنبه 14 ذی الحجه 60 هجری
حضرت در این منزلگاه به «بشر بن غالب» رسیده و از اوضاع و احوال كوفه پرسیدند؛ وی گفت: «شمشیرها خدمت بنی امیه و دلها با توست.» حضرت او را تصدیق كرد.
عبدالله بن جعفر، همسر زینب (سلام الله عليها) امان نامه‌ای را از استاندار مدینه «عمروبن سعید» كه آن ایام در مكه به سر می‌برد، گرفت و برای حضرت آورد كه مضمون آن چنین بود: «من تو را از ایجاد تفرقه برحذر داشته و از هلاكت تو می‌ترسم! لذا به سوی من برگرد تا در امان من بمانی». حضرت در جواب چنین فرمود: «كسی كه به سوی خدا دعوت كند و عمل نیك انجام دهد و بگوید از مسلمانان هستیم، از خدا و رسولش جدا نمی‌شود... اگر در نوشتن نامه‌ات خیر مرا آرزو كرده‌ای، خدا پاداش تو را بدهد».
>عبدالله پسران خویش (عون و محمد) را به خدمت در كنار حضرت و جهاد با دشمنان سفارش كرد و خود به سوی مكه بازگشت. قسمتی از نامه حضرت به «عمروبن سعید» كه در این منزلگاه نوشت: بهترین امان، امان خداوند است. از خداوند، ترس از او را در دنیا خواهانیم تا در قیامت به ما امان بخشد. . حاجر زمان: سه‌شنبه 15 ذی الحجه 60 هجری
< حضرت نامه‌ای را برای تعدادی از مردم كوفه توسط «قیس بن مسهر» فرستاد و چنین نوشت: «نامه مسلم بن عقیل كه حاكی از اجتماع شما در كمك و طلب حق ما بود به من رسید خداوند به خاطر نصرت و یاریتان پاداش بزرگی نصیبتان كند... هنگامی كه فرستاده من (قیس) بر شما وارد شد در كارتان محكم و كوشا باشید، من همین روزها به شما می‌رسم.»
«قیس» را در میان راه دستگیر كردند. او به ناچار نامه امام (ع) را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند. از او خواستند نام افرادی كه به حسین (عليه السلام) نامه نوشته‌اند را افشا كند و یا در برابر مردم به حسین (عليه السلام) و پدر و برادرش دشنام دهد. او بالای قصر رفته و ضمن تمجید از علی (عليه السلام) و فرزندانش و معرفی خویش، ابن زیاد و یاران او را نفرین كرد و خبر از حركت حضرت به سوی آنان داد و از مردم خواست دعوت حسین (عليه السلام) را اجابت كنند. لذا عبیدالله دستور داد او را از بالای قصر به پایین انداختند و بدنش قطعه قطعه گردید و این چنین به شهادت رسید. از سخنان امام حسین (عليه السلام) در بین راه مكه تا كربلا: من مرگ را جز سعادت نمی‌بینم و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی‌دانم. خُزَیمیّه زمان: جمعه 18 ذی الحجه 60 هجری.
حضرت و همراهان یك روز و یك شب در این منزلگاه توقف كردند. زینب كبری (سلام الله عليها) هنگام صبح خدمت آن حضرت آمد و عرضه داشت: ای برادر! در نیمه‌های شب از خیمه‌ها بیرون آمدم، شنیدم هاتفی این دو بیت شعر را می‌خواند:
اَلا یا عُیًنْ فَاحًتَفٍلی بِجْهًد
فَمُنً یُبًكی عُلَی الشُِهُدُاءِ بُعًدی
عُلی قَوًم تَقُودْهْمْ الْمُنایا
بِمٍقْدار اٍلی اٍنْجُازِ وُعًد
(هان ای دیده بسی گریه كن، كیست بعد از من بر این شهدا بگرید. مرگ، این گروه را به جایگاه خویش همی برد تا آن وعده كه با خدای خویش كرده‌اند بجای آرند). آنگاه حضرت، خواهرش زینب (سلام الله عليها) را دلداری داده و دعوت به صبر كرد.
عده‌ای پیوستن «زهیر بن قین» به حسین (عليه السلام) را در این منزلگاه گفته‌اند. امام حسین (عليه السلام) خطاب به زینب كبری (سلام الله عليها) در این منزلگاه می‌فرماید: خواهرم! آن زرُود زمان: دوشنبه 21 ذی الحجه 60 هجری
«زهیر بن قین» كه دارای عقیده عثمانی بود، در آن سال مراسم حج را بجای آورده و به كوفه باز می‌گشت. ناخوشایندترین چیز نزد او فرود آمدن در یك محل با حسین (عليه السلام) بود.ولیکن در این منزلگاه به ناچار فرود آمد. در حالی كه زهیر با همراهانش مشغول خوردن غذا بود، حضرت از طریق نماینده‌ای، زهیر را به خیمه‌اش دعوت كرد، اما او بی‌اعتنایی كرد. همسرش به او گفت:«سبحان الله پسر رسول خدا ترا می‌خواند و تو او را اجابت نمی‌كنی!» ، «زهیر» با اكراه به سوی حضرت رفت، اما هنگام مراجعت از خیمه آن حضرت، آثار خوشحالی از چهره‌اش نمایان شد و به همراهان گفت: «من به حسین ملحق خواهم شد، هر كس میل دارد در یاری فرزند پیامبر شركت كند، با ما بیاید و هر كس با ما نیست با او وداع می‌كنم». لذا همسرش نیز او را رها نكرده و تا واقعه عاشورا و شهادت زهیر، همراه كاروان حسینی بود. امام حسین(عليه السلام) پس از شهادت زهیر فرمود: ای زهیر! خدا تو را از لطف و رحمت خویش دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزینه وخوك (از قوم بنی اسرائیل) لعنت نماید. چه اراده و مشیت خ ثعْلبیّه زمان: سه‌شنبه 22 ذی الحجه 60 هجری
حضرت، شبانه وارد این منزلگاه شد و خبر شهادت «مسلم بن عقیل» و «هانی بن عروه» را به وی دادند.
پس حضرت فرمود: «انالله و انا الیه راجعون... لا خیر فی العیش بعد هولاء» (همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم، پس از اینها زندگی سودی ندارد) آن گاه اشك به صورتش جاری شد و همراهان نیز گریه كردند.
فرزندان مسلم پس از سؤال حضرت كه فرموده بود: نظر شما چیست (اكنون چه خواهید كرد)؟ گفتند: « به خدا سوگند كه ما باز نمی‌گردیم، مگر آنكه انتقام او (پدر) را بگیریم یا ما نیز به شهادت برسیم».
نوشته‌اند: حسین (عليه السلام) با یارانش اتمام حجت كرد. اما گروهی كه به طمع مال و مقام دنیا با امام آمده بودند، پس از این خبر، از حضرت جدا شدند. سخن امام حسین(عليه السلام) با مردی از اهل كوفه دراین منزلگاه: به خدا سوگند كه اگر تو را در مدینه ملاقات می‌كردم، اثر جبرئیل را در خانه ما، و نزول او برای وحی به جدم را به تو نشان می‌دادم. ای برادر! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند... ا بدان تعلق گرفته، همان خواهد شد. زُباله زمان: چهارشنبه 23 ذی الحجه 60 هجری
حضرت (عليه السلام) خبر شهادت مسلم و هانی و همچنین عبدالله بن بقطر را در این منزلگاه به یارانش داد. سپس فرمود: «شیعیان كوفه ما را بی یار و یاور گذاشته‌اند. هر كس از شما بخواهد، می‌تواند باز گردد و از سوی ما حقی بر گردنش نیست». نوشته‌اند: گروهی دیگر از همراهان بی وفای امام (عليه السلام) در این منزلگاه از گرد حضرت پراكنده شدند.
امام حسین (عليه السلام) عبدالله بن بقطر را به سوی مسلم فرستاده بود که در میان راه دستگیر و نزد عبیدالله بن زیاد بردند. او در بالای قصر دارالاماره، در مقابل مردم خود را نماینده امام حسین(عليه السلام) معرفی و بر یاری او تاكید نمود و آنها را بر یزید ملعون شوراند. به دستور ابن زیاد او را از بالای قصر به زیر انداخته و به شهادت رساندند. امام حسین(عليه السلام) در جواب مردی كه از آیه «یوم ندعوا كل اناس بامامهم» پرسیده بود، فرمود: پیشوایی مردم را به راه راست هدایت كرد و گروهی اجابت كردند، و پیشوایی مردم را به گمراهی دعوت كرد و گروهی اجابت كردند. گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ خواهند بود. بَطْن العقبه زمان: جمعه 25 ذی‌الحجه 60 هجری
پیرمردی به حضرت گفت: « به خدا سوگند از همین جا برگرد، زیرا در این سفر جز با نیزه و شمشیر مواجه نخواهی گشت. اگر آنها كه ترا دعوت كردند، بار جنگ را هم به دوش می‌گرفتند و امور را برایتان مهیا می‌كردند و سپس بر آنها وارد می‌شدید، یك حرفی بود. اما با وضعیت پیش آمده ادامه راه را به صلاح تو نمی‌دانم». حضرت فرمود: «این مطلب برای من واضح و رأی همان است كه دیده‌ای، ولی كسی بر مقدرات الهی پیروز نخواهد شد».
امام (ع) خطاب به یارانش می‌فرماید: «نمی‌بینم خود را جز اینكه كشته خواهم شد». یاران علت را كه پرسیدند، فرمود: «در خواب دیدم سگانی به من یورش برده و در میان آنها سگی از همه درنده‌تر است و مرا قطعه قطعه می‌كنند». از سخنان امام حسین (عليه السلام) در این منزلگاه: بنی امیه مرا رها نكنند تا جان مرا بگیرند. هرگاه چنین كنند، خدا بر آنان كسانی را مسلط خواهد كرد كه آنها را ذلیل و خوار خواهد ساخت. شَراف (وذُوحُسم) زمان: شنبه 26 ذی الحجه 60 هجری
حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند كه آب فراوان برداشته و صبحگاهان حركت كنند. در میان راه و هنگام ظهر به لشكری برخوردند و امام (ع) با سرعت و قبل ازدشمن در منزل «ذوحسم» مستقر شد. آن گاه امام (ع) فرمان داد تا لشكر دشمن و نیز اسبان آنان را سیراب كنند.
لشكر امام حسین (عليه السلام) و لشكر دشمن (به فرماندهی حُر) نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام (عليه السلام) سپاه حر را چنین خطاب فرمود: «...ما اهل بیت سزاوارتر به ولایت و حكومت بر شما هستیم از مدعیانی كه براساس عدالت رفتار نمی‌كنند و در حق شما ستم روا می‌دارند. ای مردم! من به سوی شما نیامدم مگر آنكه دعوتم كردید. پس اگر از آمدنم ناخشنودید، باز گردم». تا حضرت (عليه السلام) خواست برگردد، حر مانع گشت. حضرت فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند! چه می‌خواهی؟ حر گفت: مامورم كه تو را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم. حال اگر نمی‌پذیری، حداقل راهی را انتخاب كن كه نه به كوفه باشد و نه به مدینه. از سخنان حضرت در این منزلگاه: مگر نمی‌بینید كه به حق عمل نمی‌شود و از باطل پرهیز نمی‌شود. در این حال، سزاوار است كه مومن، لقای پروردگار را طلب نماید. بیضه زمان: یكشنبه 27 ذی الحجه 60 هجری
لشكر امام حسین (عليه السلام) و سپاه حر كه به موازات و نزدیك همدیگر حركت می‌كردند، در این محل فرود آمدند. حضرت در این منزلگاه لشكریان حر را مخاطب قرارداده، چنین فرمود: «بنی امیه به فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده و فساد كردند. حدود خدا را اجرا نكرده و بیت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كردند... شما به من نامه‌ها نوشتید و گفتید كه با من بیعت كرده‌اید، حال اگر به بیعت خویش با من پایبند بمانید كار عاقلانه‌ای كرده‌اید كه من فرزند دخت پیامبر (سلام الله عليها) و اسوه‌ای برای شما هستم. اگر بیعتتان را بشكنید، سوگند به جانم! كه از شما هم بعید نیست، چرا كه با پدرم «علی» و برادرم «حسن» و پسرعمویم «مسلم» پیمان شكنی كردید. بدانید اگر چنین كنید سعادت خوتان را از دست داده‌اید». از سخنان حضرت در این منزلگاه: ای مردم! رسول خدا فرمود: «هر كس سلطان ستمگر، پیمان شكن، حلال كننده حرام‌ها و مخالف با سنت رسول خدا را ببیند و در برابر او برنخیزد، جایگاهش با او در جهنم است. عُذیب الهجانات زمان: دوشنبه 28 ذی الحجه 60 هجری چند تن از اهل كوفه با حضرت ملاقات كرده و اوضاع شهر را چنین توصیف كردند: «به اشراف كوفه رشوه‌هایی گزاف داده‌اند و اینك یك دل و یك زبان با تو دشمنی می‌ورزند و سایر مردم دلشان با توست. اما فردا شمشیرهایشان به روی تو كشیده می‌شود».
امام (ع) از آنها درباره فرستاده‌اش «قیس بن مسهر» پرسید، گفتند: «وی را پس از دستگیری بالای قصر دارالاماره برده تا شما و پدرتان را لعنت كند، اما او بر شما و پدرتان درود فرستاد و ابن زیاد و پدرش را لعنت كرد، و آمدنتان را خبر داد. از این رو ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زمین انداخته و به شهادت رساندند». در این هنگام اشك از چشمان حضرت سرازیر گشت و این آیه شریفه را تلاوت نمود: « من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من یتنظر و ما بدلوا تبدیلا» (از میان مومنان مردانی هستند بر سر پیمان خود با خدا ایستادگی كرده و به عهد خویش وفا كردند «به شهادت رسیدند» و برخی دیگر در انتظار شهادت‌اند...) امام حسین (عليه السلام) هنگام شنیدن خبر شهادت «قیس» در این منزلگاه چنین دعا فرمود: خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود جایگاه والایی قرارده و در جوار رحمت خود جمع بفرما. قصر بنی مقاتل زمان: چهارشنبه اول محرم الحرام 61 هجری
گروهی از اهل كوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند، حضرت از آنها پرسید: آیا به یاری من می‌آیید؟ بعضی گفتند: دل ما رضایت به مرگ نمی‌دهد و بعضی دیگر گفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم، مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم.
حضرت به جوانان امر كرد كه آب بردارند و شبانه حركت كنند. امام (ع) همان‌گونه كه سوار بر مركب بود، مختصری به خواب رفت. پس از بیداری كلمه استرجاع (انالله و اناالیه راجعون) را تكرار می‌كرد. «علی اكبر جلو رفت و علت را جویا شد؛ حضرت فرمود: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حركت است و مرگ به استقبالشان می‌آید.» علی اكبر گفت: «پدرم! آیا ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود: «سوگند به خدا كه ما برحقیم» علی اكبر گفت: «پس ما را باكی از مرگ نیست». امام فرمود: «خدا تو را جزای خیر دهد». امام حسین (عليه السلام) در این منزل به عبیدالله جعفی چنین فرمود: پس اگر ما را یاری نمی‌كنی خدای را بپرهیز از اینكه جزو كسانی باشی كه با ما می‌جنگند. سوگند به خدا اگر كسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نكند، خدا او را به رو در آتش می‌افكند. نینوا (وكربلا) زمان: پنجشنبه دوم محرم الحرام 61 هجری
«نینوا» جایی است كه حر دستور یافت حضرت را در بیابانی بی‌آب و علف و بی‌دژ و قلعه فرود آورد. امام (ع) برای اقامت در محل مناسبتری، به حركت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سؤال فرمود؛ تا نام كربلا را در جواب شنید، پس گریست و فرمود: «پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست. و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنین وعده داد». سپس اصحاب امام (ع) پیاده شدند و بار و اثاثیه را فرود آوردند. سپاه حر نیز در ناحیه دیگری در مقابل امام اردو زدند.
حضرت (ع) اهل بیت خود را جمع كرده، نظری برآنها افكند و گریست. سپس فرمود: «خدایا! ما را از حرم جدمان راندند، و بنی امیه در حق ما ستم روا داشتند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و بر دشمنان پیروز گردان».
عبیدالله بن زیاد نامه‌ای بدین مضمون برای حضرت نوشت: خبر ورود تو به كربلا رسید. من از جانب معاویه مامورم سر بر بالین ننهم تا تو را بكشم و یا به حكم من و حكم یزید بن معاویه بازآیی! والسلام. امام (ع) فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است. امام حسین(عليه السلام) چون نامه ابن زیاد را خواند، فرمود: رستگار نشوند آن گروهی كه خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند. (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند). كربلا زمان: جمعه سوم محرم الحرام 61 هجری
عمر بن سعد با لشكری چهارهزار نفره از اهل كوفه وارد كربلا شد. برخی نوشته‌اند: قبیله عمربن سعد (بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این كار (داوطلب جنگ با امام حسین(عليه السلام)) برحذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و «بنی هاشم» نگردد. از طرفی یكی از دو فرزندش به نام «حفص» او را به مقاتله با حسین(عليه السلام) تشویق می‌نمود و دیگری او را برحذر می‌داشت! لذا «حفص» همراه پدر برای جنگ با حسین (عليه السلام) به كربلا آمد.
عمربن سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود: «مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت كرده‌اند و اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت! عمربن سعد تا از پیام امام (ع) مطلع گشت، گفت: «امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند!» سخن امام حسین (عليه السلام) هنگام ورود به كربلا: مردم، بندگان دنیا هستند و دین آنها جز سخن بر زبانشان نیست. تا آنگاه كه زندگیشان بچرخد، دنبال دین می‌روند. و هر گاه بنای امتحان و آزمایش پیش آید، دینداران بسیار اندك می‌شوند. كربلا زمان: شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجری
«عبیدالله بن زیاد» در مسجد كوفه مردم را چنین خطاب كرد: « ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان كه می‌خواستید، یافتید! و یزید را می‌شناسید كه دارای رفتار و روشی نیكوست كه به زیردستان احسان می‌كند و بخشش‌های او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اكنون یزید دستور داده تا بین شما پولی را تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهر ندا كنند و مردم را برای جنگ آماده حركت سازند.
«شمربن ذی الجوشن» با چهار هزار جنگجو، «یزید بن ركاب» با دو هزار جنگجو، «حسین بن نمیر» با چهار هزار جنگجو، «مضایر بن رهینه» با سه هزار جنگجو، و «نصربن حرشه» با دو هزار جنگجو برای جنگ با حسین (عليه السلام) اعلام آمادگی كرده و حركت به سوی كربلا را آغاز كردند. امام (ع) در پاسخ «قیس بن اشعث» كه سفارش به بیعت با یزید می‌كرد، فرمود: نه، به خدا سوگند، نه دست ذلت بر دست آنان می‌گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ فرار می‌كنم. كربلا زمان: یكشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجری
نیروهای پراكنده در سطح شهر كوفه كم كم جمع شده و به لشكر عمربن سعد می‌پیوندند. نوشته‌اند: شبث بن ربعی با هزار سوار به سوی كربلا روان شد.
عبیدالله عده‌ای را ماموریت داد تا در مسیر به سوی كربلا بایستند و از حركت كسانی كه به قصد یاری حسین (عليه السلام) از كوفه خارج می‌شوند، جلوگیری كنند.
چون گروهی از مردم می‌دانستند كه جنگ با امام حسین(عليه السلام) در حكم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه از لشكر دشمن جدا شده و فرار می‌كردند. نوشته‌اند: فرمانده‌ای كه از كوفه با هزار رزمنده حركت كرده بود چون به كربلا می‌رسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار می‌كردند. از سخنان امام حسین (عليه السلام) با سپاه دشمن: هیهات! ما به ذلت تن نخواهیم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت و خواری را نپسندیدند. دامن‌های پاكی كه ما را پروریده، و سرهای پرشور و مردان غیرتمند؛ هرگز طاعت فرومایگان را بر كشته شدن مردانه ترجیح ندهند. كربلا زمان: دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجری
عمربن سعد، نامه‌ای را از عبیدالله دریافت می‌دارد كه مضمون آن چنین است: من از لشكر سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نكردم، و توجه داشته باش كه مأمورانی سپرده‌ام تا هر روز وضعیت را به من گزارش كنند.
حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می‌گیرد تا نزد طایفه‌ای از بنی اسد ـ كه در آن نزدیكی‌ها زندگی می‌كردند ـ رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. «حبیب» نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر بپاخواستند و حركت كردند، اما در میان راه با لشكر عمربن سعد برخورد كردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراكنده شده و برگشتند. «حبیب» به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسین(عليه السلام) گفت: «لاحول و لا قوه الا بالله» نامه امام حسین (عليه السلام) از كربلا به برادرش محمدبن حنفیه و بنی هاشم: مثل اینكه دنیا اصلاً وجود نداشته (این گونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست. كربلا زمان: سه‌شنبه هفتم محرم الحرام 61 هجری
تعداد نظامیانی كه لباس و سلاح جنگی و حقوق از حكومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(عليه السلام) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته‌اند.
عمر بن سعد نامه‌ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت كرد كه: با سپاهیان خود بین امام حسین(عليه السلام) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز به طوری كه حتی قطره‌ای آب به امام (ع) نرسد، همان گونه كه از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در كنار شریعه فرات مستقر كرد. یكی از آنها فریاد زد: حسین!... به خدا سوگند كه قطره‌ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی! حضرت فرمود: «خدایا! او را از تشنگی هلاك كن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده». حمید بن مسلم می‌گوید به چشم خود دیدم كه نفرین امام (ع) عملی گشت. امام حسین (عليه السلام) سپاه دشمن را چنین نفرین كرد: بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ كن، و بر ایشان تنگی و قحطی (همچون سالهای یوسف) پدید آور، و آن غلام ثقفی (حجاج بن یوسف) را برایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند، و انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد. كربلا زمان: چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجری
هر لحظه تب عطش در خیمه‌ها افزون می‌شد، امام (عليه السلام) برادرش عباس را به همراه عده‌ای شبانه حركت داد. آنها با یك برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شكسته و مشك‌ها را پر از آب كردند و به خیمه‌ها برگشتند.
ملاقات امام (ع) با عمر بن سعد: حضرت فرمود: « ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می‌كنی و از خدا هراسی نداری؟ ابن سعد گفت: « اگر از این گروه جدا شوم، خانه‌ام را خراب و اموالم را از من می‌گیرند و من برحال افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناكم». حضرت فرمود: « تو را چه می‌شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد... گمان می‌كنی كه به حكومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید».
عبیدالله طی نامه‌ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و بركناری كرده، می‌گوید: « اگر از فرمان من سرباز زنی، مسئولیت لشكر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم كرد. سخن امام حسین(عليه السلام) با یارانش: ای بزرگ زادگان! صبر پیشه كنید كه مرگ جز پلی نیست كه شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می‌رساند. كربلا زمان: پنجشنبه نهم محرم الحرام 61 هجری
شمر خود را به خیام امام (ع) رسانده، ضمن صدا كردن حضرت عباس و دیگر فرزندان ام البنین، می‌گوید: « برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم». آنها متفقاً ‌گفتند: «خدا تو را و امان نامه تو را لعنت كند، ما امان داشته ‌باشیم ولی پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟»
امام حسین (عليه السلام) توسط حضرت عباس از دشمن یك شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می‌گیرد.
حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع كردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، كه فقط از یك قسمت ارتباط برقرار باشد و یاران امام (ع) در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام (ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود.
گروهی از لشكر عمر بن سعد به سپاه امام (ع) می‌پیوندند. سخن امام (ع) خطاب به دشمن: وای بر شما! چه زیانی می‌برید اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست می‌خوانم. اما شما از همه فرامین من سرباز می‌زنید و سخن مرا گوش نمی‌دهید، چرا كه شكم‌های شما از مال حرام پرشده و بردلهای شما شقاوت نهاده شده است. كربلا زمان: دهم محرم الحرام 61 هجری
امام (ع) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت:«...خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد كه صبر و شكیبایی را پیشه خود سازید».
حضرت (ع) «زهیر بن قین» را فرمانده راست سپاه، و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش حضرت عباس سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه‌ها نزدیك می‌شد، ولی حضرت تیری نینداخت چون می‌فرمود: «دوست ندارم كه آغازگر جنگ با این گروه باشم». عمربن سعد تیر را بر كمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت: «گواه باشید كه اول كسی بودم كه به سوی لشكر حسین تیر انداختم!» سپس سپاهیان عمربن سعد تیر بر كمان نهاده و از هر طرف یاران حسین(عليه السلام) را نشانه رفتند. امام (ع) فرمود: «یاران من! بپاخیزید و به سوی مرگ (شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد». در حمله اول بالغ بر چهل تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر كدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت می‌رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند.
امام حسین (عليه السلام) كه یكه و تنها مانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا كرده و آنها را صدا می‌كرد. حضرت (ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد، آنگاه در حالی كه شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرارگرفت و جنگ نمایانی كرد. دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود. ناگاه تیری سه شعبه به قلب مباركش اصابت كرد و در حالی كه یكصد و چند نشانه تیر و نیزه بر پیكرش بود، نقش بر زمین گشت و روح مباركش به ملكوت اعلی پیوست. اما شیون زنان، كودكان و حتی فرشتگان الهی بلند شد.
منابع :
مقتل (مقرم) ترجمه عزیزالله عطاردی.
خلاصه تاریخ اسلام (رسولی محلاتی)، تلخیص چنارانی.
زندگانی حضرت ابی عبدالله الحسین (عليه السلام)، (عمادزاده).
سخنان حسین بن علی (عليه السلام) از مدینه تا شهادت، (محمدصادق نجمی)
قصه كربلا، (علی نظری منفرد).
وقعه الطف لابی مخنف (تحقیق: محمدهادی الیوسفی).
الحسین فی طریقه الی الشهاده (السید علی الهاشمی).
ارسال توسط کاربر محترم سایت :

ارسالي از طرف کاربر محترم : feeffefe

 





ادامه مطلب
تاریخ ارسال مطلب : شنبه 24 مهر 1395 

 

 
 

غلامرضا افشاری نقاشی است که سال‌ها دلش در گرو مارکسیست بود و با آشنایی با فرهنگ عاشورا زندگی‌اش دگرگون شد. او متولد سال 1335 در زابل است و سال‌های پیش از انقلاب در آکادمی ناپل در رشته هنرهای تجسمی تحصیل کرد. او پس از انقلاب در دانشگاه تربیت معلم زاهدان هنر به تدریس پرداخت و با گذشت سال‌ها دوباره برای تحقیق راهی اروپا شد و سال‌ها در کپنهاگ زندگی کرد و شروع به آموزش نقاشی کرد. او چندین نمایشگاه انفرادی و گروهی در دانمارک و نمایشگاه‌هایی در آلمان و امریکا را نیز در کارنامه کاری خود دارد. افشاری که به مدد آشنایی با فرهنگ عاشورایی به یکباره متحول و دنیای نقاشی خود را تغییر داد، سال گذشته دو نمایشگاه از آثار عاشورایی خود را در موزه دفاع مقدس و گالری شیث برگزار کرد. آثار او هر یک به نوعی بازتاب جلوه‌هایی از فرهنگ شهادت و عاشوراست و در این تصاویر به گونه‌ای قرآن به عنوان تنها منجی بشریت به تصویر کشیده شده است. به مناسبت فرارسیدن ایام محرم گپی با این هنرمند داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

چه عاملی موجب شد که شما از اندیشه‌های مارکسیستی به سمت فرهنگ و اندیشه‌ای که در عاشورا نهفته است، سوق پیدا کنید؟

با توجه به این‌که شاکله تفکر من در سال‌های پیش از انقلاب شکل گرفته بود، در ابتدا من گرایش شدیدی به مارکسیست داشتم و پس از مدتی گرایشات فکری‌ام به سمت اندیشه‌های فلسفی اگزیستانسیالیسم سوق پیدا کرد. سال‌ها گذشت تا من به عرفان و تصوف گرایش پیدا کردم و بخشی از عمرم نیز در خانقاه‌ها و به عرفان عملی گذشت تا این‌که به این نتیجه رسیدم که درویشی هم هیچ چیزی برای من ندارد و دیگر درویشی جوابگوی انسان امروزی نیست و آنجا بود که خانقاه را ترک کردم و در همین کشاکش‌های فکری بودم که در یک دهه اخیر با فرهنگ عاشورا آشنا شدم. این فرهنگ، زندگی من را دگرگون کرد و از این پس زندگی و هنرم رنگ و بوی دیگری گرفت. همه انسان‌ها در زندگی خود در جستجوی گمشده‌ای هستند، گروهی به این حس پاسخ می‌دهند و گروهی نه و من پس از سال‌ها رنج و فراق و جستجو، گمشده خود را در فرهنگ عاشورا یافتم.

اگر هر فردی به مفهوم کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا وقوف پیدا نکند، زندگی واقعی را از کف داده است. همه ما نسبت به تاریخ و بشریت مسئول هستیم و توجه به مفهوم عاشورا و به کار بستن فرهنگ عاشورا به زندگی معنا می‌بخشد.

فرهنگ عاشورا بر نقاشی‌های شما چه تأثیری گذاشت؟

با توجه به این‌که من پیش از این مارکسیست بودم، تمام آثارم رئالیستی بود و در چنین فضایی انتزاع و پرداختن به مفاهیم جایگاهی ندارد، اما فرهنگ عاشورا نه تنها جهان خودم بلکه نقاشی‌های من را نیز متحول کرد و پس از آن در نقاشی‌های من آموزه‌های دینی، فرهنگ شهادت، عاشورا و قرآن به شکل عینی راه پیدا کرد و یکی از آیات قرآن که به شکل جدی در آثارم راه پیدا کرده است، الف لام میم است که من 14 اثر با این مضمون خلق کرده‌ام. عین القضات می‌گوید هنر به آیینه می‌ماند و آثار من نیز آیینه تمام نمای زندگی من است.

چرا شما خود را وام‌دار عاشورا می‌دانید؟

اگر هر فردی به مفهوم کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا وقوف پیدا نکند، زندگی واقعی را از کف داده است. همه ما نسبت به تاریخ و بشریت مسئول هستیم و توجه به مفهوم عاشورا و به کار بستن فرهنگ عاشورا به زندگی معنا می‌بخشد.

به نظر شما آیا هنرمندان توانسته‌اند در شأن این واقعه مهم در آثارشان فرهنگ عاشورا را به تصویر بکشند؟

به نظر من تاکنون آنگونه که باید حتی به اندازه سر سوزن به فرهنگ عاشورا در آثار هنری پرداخته نشده است و باید هنرمندان نسبت به این موضوع احساس مسئولیت کنند.

شما پس از این هم دوباره در آثارتان به فرهنگ عاشورا خواهید پرداخت؟

من قریب به 15 سال است که تمرکزم را بر روی خلق آثاری برگرفته از فرهنگ عاشورا گذاشته‌ام، من عاشق فرهنگ عاشورا هستم و عشق محصول زیبایی است و با چنین نگاهی من تا جایی که توان داشته باشم که قلم‌مو در دست بگیرم فرهنگ عاشورا را در آثارم به تصویر خواهم کشید.

با توجه به اقبال برخی از موزه‌ها نسبت به آثار شما، آیا اثری دیگری از شما به موزه‌ای راه پیدا خواهد کرد؟

در حال حاضر صحبت‌هایی مبنی بر خرید چند اثرم از سوی موزه هنرهای معاصر تهران شده است که امیدوارم این اتفاق میسر شود.





ادامه مطلب
تاریخ ارسال مطلب : شنبه 17 مهر 1395 


 

در اين تحقيق نگارنده برآنست با نگاهي کوتاه به وقايع پس از رحلت پيامبر اسلام (ص) و وضعيت حاکم بر جامعه اسلامي تا سال 60 هجري قمري را مورد بررسي قرار دهد تا مخاطب خود را به علت اصلي قيام سيد الشهداء و ثمره ي آن رهنمون سازد .
در اين راستا اشاراتي به شيوه هاي غلط حکومتي خلفاي غاصب و حکومت معاويه و يزيد شده است ؛ همچنين سعي شده تا با بررسي زندگي و ويژگي هاي شخصيتي معاوية بن ابوسفيان و يزيد بن معاويه ماهيت پليد آنان را بيش از پيش آشکار نمايد ؛ تا از اين رهگذر با نگاهي نو و از زاويه اي ديگر به انگيزه هاي امام حسين عليه السلام از قيام خود بنگريم .
ضمنا ذکر اشارات کوتاه به شيوه زندگي آن امام همام در اين مختصر از آن جهت است که علت عدم بيعت امام عليه السلام با يزيد مورد بررسي دقيق تر قرار گيرد ؛ تا علل و جايگاه و اهميت شهادت امام حسين عليه السلام در پايداري اسلام و دستاورد هاي آن قيام خونين در رسوايي هيات حاکمه به اندازه وسع نگارنده ،مورد تبيين قرار بگيرد .
کليد واژه : امام حسين (ع) ؛ شهادت ؛ پايداري اسلام .

مقدمه :
 

هدف خداوند متعال از ارسال رسل و انزال کتب ، رشد معنوي و فکري انسان ها و رساندن آن ها به قله هاي تکامل مي باشد. در اين راستا پيامبران الهي با تلاش و مجاهدت هاي چشمگير خود ، رهبري و هدايت جامعه را بر عهده گرفتند و از طرف مخالفان مورد اذيت و آزار قرار گرفتند . در بين همه پيامبران حضرت محمد (ص) بيش از ديگران متحمل اذيت و آزار شدند تا جايي که فرمودند : هيچ پيامبري مانند من اذيت نشد.(1)
پس از پيامبر خاتم حضرت محمد (ص) ، خداوند مسئوليت هدايت جامعه را بر عهده جانشينان آن حضرت قرار دادند . که آياتي از قرآن و رواياتي از حضرت محمد(ص) بيانگر اين واقعيت مي باشد . قرآن مي فرمايد: پيامبر اسلام در غدير ماموريت يافت پيام مهمي را به مردم ابلاغ نمايد(2) و آن پيام چيزي نبود غير از خبر انتصاب حضرت علي (ع) به ولايت و خلافت مسلمين پس از پيامبر اسلام.
در آن روز پيامبر (ص) همه حاجيان که در حال بازگشت از سفر حج بودند را در جايي به نام غدير خم جمع نمود و پس از سخناني بحث خلافت و جانشيني حضرت علي (ع) و يازده فرزند حضرت علي (ع) را مطرح نمودند و فرمودند: من کنت مولي فهذا علي مولي، اللهم و ال من والا و عاد من عادا و انصر من نصر واخذل من خذله.(3)
پيامبر با توجه به اهميت موضوع ولايت و رهبري ، از حاضرين بيعت گرفتند. تاريخ شهادت مي دهد اولين کساني که اين منصب را به حضرت علي (ع) تبريک گفتند ابوبکر و عمر بودند، که پس از رحلت جانسوز پيامبر(ص) باطن خود را آشکار نموده و به مخالفت با فرمان خدا و رسولش پرداختند و خلافت حضرت علي(ع) را غصب کردند و مانع رشد و تکامل امت اسلامي شدند . بلکه بهتر بگوئيم باعث انحطاط و سقوط افکار و عقايد مردم شدند و جامعه اي که تحت رهبري پيامبر اسلام افکار و عقايد دوران جاهلي را کنار گذشته بود و با فرهنگ ايثار و شجاعت و شهادت و از خود گذشتگي خوي گرفته بودند.
وقتي تحت سرپرستي خلافت غاصبانه قرار مي گيرند و اين غصب خلافت بستري مناسب را فراهم مي کند براي حکومت بني اميه . نتيجه اش اين مي شود که مردم جامعه تبديل مي شوند به عناصري دنيا طلب ، خودخواه ، ترسو، جاه طلبو و محافظه کار که حاضر بودند براي حفظ منافع دنيوي و شخصي خود دست به هر کار بزنند . حتي حاضر مي شوند در مقابل فرزند پيامبرشان بايستند و او را به شهادت برسانند و فرزندانش را به اسارت ببرند و اموالش را غارت کنند.
وچه زيبا فرمودند پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) : الناس علي دين ملوکهم(4) وقتي زمام امور در دست نا محرمان و نا اهلان قرار گيرد جامعه اسلامي سرنوشتي غير از اين نخواهد داشت. وقتي جامعه از نعمت سرپرستي الهي همچون حضرت علي (ع) محروم بماند چه انتظاري بايد داشت همان علي (ع) که پيامبر (ص) در توصيف او فرمودند : انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لا بني بعدي.(5)
يکي از نتايج غصب خلافت حاکميت بني اميه بر جامعه اسلامي است همان گروهي که در مقابل پيامبر ايستادند و از اسلام و مسلمين سيلي محکمي خوردند و در پي فرصت مناسبي بودند تا از اسلام و مسلمين انتقام بگيرند.
با نگاهي کوتاه به تاريخ در مي يابيم که معاويه ابن ابي سفيان در طول 40 سال تسلط بر شام چگونه خلافت ساده زمان پيامبر اسلام(ص) را تبديل نمود به يک سلطنت و حکومت پادشاهي همچون حکومت پادشاهان روم. مردمي که پس از رحلت پيامبر اسلام آورده بودند و پيامبر را درک نکرده بودند او را نديده بودند ، ساده زيستي او را لمس نکرده بودند گمان مي کردند پيامبر هم مثل معاويه حکومت مي کرد.
معاويه با همدستي افرادي مثل عمروعاص دست به يک سري تبليغات جهت دار و مسموم زدند و با اموال بيت المال بعضي از راويان حديث را فريب دادند و مرعوب خود نمودند و با ترفندهاي خاصي مردم را اغوا نمودند و آنان را همراه خود نمودند و بدينوسيله مردم را با بغض و کينه حضرت علي (ع) و فرزندان او تربيت کردند و کار را به جايي رساندند که تمام خطباي جمعه در نمازهاي جمعه در سراسر بلاد اسلامي علنا حضرت علي (ع) را لعن مي کردند و اکنون با روي کار آمدن يزيد ديگر جاي درنگ نيست و بايد تحولي صورت گيرد.

شجره ملعونه بني اميه در قرآن
 

و ما جعلنا الرويا التي اريناک الا فتنه للناس و الشجره الملعونه في القران و نخو فهم فها يزيد هم الا طغيانا کبيرا(6)
مفسران عموما در تفسير اين آيه نوشته اند: رسول اکرم (ص) در خواب ديدند ميمونها بر منبر او بالا مي روند . حضرت سخت متاثر شدند ، جبرئيل نازل شد و خواب را تعبير نمود و گفت: بني اميه بر بني هاشم غلبه مي کنند و از منبر پيامبر بالا مي روند ، آن ها شجره ملعونه هستند . روايت شده از اين تاريخ ديگر کسي خنده بر لب پيامبر اسلام نديد.(7)

نسب بني اميه
 

اميه بنده اي رومي بود، عبد شمس او را خريداري و به رسم عرب در جاهليت او را پسر خود قرار داد و شاهد اين مدعا کلام حضرت علي (ع) است در يکي از نامه هايش به معاويه که مرقوم فرمودند:
«ليس اميه کهاشم ولا حرب کعبد المطلب و لا ابوسفيان کابي طالب و لا المهاجر کا الطليق و لا الصرير کاللصيق»(8)
به تصريح دانشمندان مانند محمد عبده در شرح نهج البلاغه صرير کسي را گويند که صحيح النسب باشد ، و لصيق کسي است که بيگانه باشد و او را به فاميل و قبيله چسبانده باشند.
اميه مرد بد نامي بود که متعرض زنان مي شد و به فحشا و زنا معروف بود و کسي بود که به ده سال جلاي وطن و ترک مکه محکوم شد و به شام رفت.

خاندان بني اميه
 

در ميان تمام کساني که در مقابل دعوت اسلام به توحيد و خداپرستي عناد ورزيده و لجوجانه مخالفت کرده و مقاومت نشان دادند ، ابوسفيان فساد و عنادش از ديگران بيشتر بود ، براي خاموش کردن انوار آفتاب اسلام تلاش کرد و در جنگ بدر و احد و خندق سردار لشگر کفر بود.
ابوسفيان و خانواده اش آنچه توانستند بيغمبر (ص) را آزار دادند و از شرک و کفر پشتيباني کردند. در جنگ بدر سه تن از فرزندانش معاويه ، حنظله و عمرو شرکت داشتند. علي (ع) حنظله را کشت و عمرو را اسير کرد و معاويه گريخت و آنچانان فرار کرد که وقتي به مکه رسيد پاهايش ورم کرده بود و تا دو ماه خود را معالجه مي کرد.(9)
زمخشر مي گويد : ابوسفيان مردي بود کوتاه قامت و بد شکل و صباح که مزدور و اجير ابوسفيان بود از طراوت جواني برخوردار بود . هند (زن ابوسفيان) اين جوان را به نظر خريدار نگاه کرد ، عاقبت نتوانست خود داري کند و او را به سوي خويش دعوت کرد و اين روابط نا مشروع در حدي بالا گرفت که پاره اي از مورخان معتقدند علاوه بر معاويه ، عتبه فرزند ديگر ابوسفيان از صباح بوده است.

هند جگر خوار
 

مادر معاويه در تاريخ به هند جگر خوار معروف است.(10) دشمني اين زن با پيامبر (ص) به مراتب از دشمني ابوسفيان با پيامبر (ص) شديدتر بوده.

شجره ملعونه از زبان پيامبر (ص)
 

قال رسول الله (ص) : اذا رايتم معاويه علي منبري فاقتلوه(11)

معاويه در زمان حضرت علي (ع)
 

معاويه مدت ها قبل از خلافت حضرت علي (ع) مقدمات خلافت را براي خود در شام تهيه ديده بود زيرا او توسط خليفه دوم درشام منصوب گرديده بود و خليفه سوم اختيارات گسترده اي به معاويه داده بود . وقتي امام علي (ع) به خلافت رسيد ، فرمان عزل او را صادر کرد ، نتيجه اين فرمان آن شد که سپاه عراق و شام در سرزميني به نام « صفين» به نبرد پرداختند و معاويه با نيرنگ خاصي در ميان سربازان امام اختلاف و شورش پديد آورد و سپاهيان امام که فريب معاويه را خورده بودند امام را مجبور به پذيرش حکميت ابو موسي اشعري و عمرو عاص نمودند که آنان درباره مصالح اسلام و مسلمين تبادل نظر کنند و اعلام راي نمايند و ابوموسي اشعري فريب عمروعاص را خورد و حکميت به نفع معاويه به پايان رسيد. سپس همانهائي که حکميت را بر امام تحميل کرده بودند بر ضد امام خروج کردند که نتيجه آن جنگي شد که خوارج نهروان بر ضد امام به راه انداختند و امام در اين نبرد پيروز گشت ولي کينه ها در دل ها نهفته ماند اين جنگ در سال 38 هجري واقع شد. و يکي از بازماندگان خوارج به نام عبدالرحمن بن ملجم مرادي در سال 40 هجري امام را به شهادت رسانيد.

معاويه ناقض دستور خداوند و پيامبر
 

خداوند در قرآن کريم دوستي ذوي القربي را واجب فرموده و آن را پاداش رسالت قرار داده. امام علي (ع) و امام حسن(ع) دو نفر از ذوي القربي هستند.
معاويه کسي است که به دستور او ده ها سال بر بالاي منابر حضرت علي (ع) را لعن و نفرين مي کنند. همان کسي که خداوند دستور محبت و دوستي او را صادر نمود.
معاويه کسي است که براي کشتن امام حسن(ع) پاداش تعيين مي کند و مزدوران معاويه در حال نماز امام را مورد اصابت تير قرار مي دهند و حضرت که زره در تن داشت تير به او صدمه اي وارد نميکند و سپس آن حضرت مورد اصابت شمشير قرار مي گيرد.
معاويه کسي است که دستور قتل امام حسن (ع) را صادر مي کند و همسر امام را فريب داده برايش مبالغ هنگفتي درهم و دينار مي فرستد و او را تشويق به کشتن امام مي کند و سرانجام اين نقشه شيطاني بواسطه مسموم نمودن آن حضرت اجرا مي شود.

معاويه در زمان امام حسن (ع)
 

پس از شهادت حضرت علي (ع) آغاز امامت امام مجتبي عليه السلام با قيام و اعلان جنگ و تهيه لشگر عليه معاويه شروع مي شود و سپس امام با درک عميق اوضاع و شرايط جامعه اسلامي و رعايت مصالح روز مجبور به پذيرش صلح مي شود.امام پس از دريافت پيشنهاد صلح از طرف معاويه درقسمتي از سخنراني خود خطاب به سپاهيان خود چنين مي فرمايند:
معاويه پيشنهادي به ما کرده است که دور از انصاف و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اينک اگر آماده جنگ در راه خدا هستيد بگوئيد تا با او به مبارزه برخيزيم و با شمشير پاسخ او را بدهيم و اگر طالب عافيت و زندگي هستيد اعلام کنيد تا پيشنهاد او را بپذيريم و رضايت شما را تامين کنيم.
سخن امام که به اينجا رسيد مردم از هر طرف فرياد زدند : «البُقيه ، البُقيه» ما زندگي مي خواهيم ، ما مي خواهيم زنده بمانيم!!
سپاهيان امام حسن (ع) مردمي غير قابل اعتماد بودند و هر روز زير پرچمي گرد مي آمدند و همواره تابع وضع موجود و قدرت روز بودند و به اصطلاح نان را به نرخ روز مي خوردند بر اساس همين روحيه بود که همزمان با بحران آرايش سپاه و بسيج نيروهاي طرفين ، عده اي از روساي قبايل و لفراد وابسته به خاندان هاي بزرگ کوفه به امام خيانت کرده و به معاويه نامه ها نوشتند و تاييد و حمايت خود را از حکومت معاويه ابراز نمودند و مخفيانه او را براي حرکت به سوي عراق تشويق کردند و تضمين نمودند که به محض نزديک شدن معاويه ، امام را تسليم او نمايند يا ترور کنند.معاويه نيز عين نامه ها را براي امام مجتبي (ع) فرستاد و پيغام داد که چگونه با اتکا به چنين افرادي حاضر به جنگ با وي شده است.
فرماندهان سپاه امام حسن (ع) نيز افرادي خائن بودند. مثلا عبيداله بن عباس يکي از فرماندهان سپاه امام بود که با دوازده هزار نفر به قصد جنگ با معاويه کوفه را ترک کردند ولي طولي نکشيد که به امام گزارش رسيد عبيداله با دريافت يک ميليون درهم از معاويه به همراه هشت هزار از سپاهيان به معاويه پيوسته است.


 

معاويه تنها به خريدن «عبيداله» اکتفا نکرد، بلکه به منظور ايجاد شکاف و اختلاف و شايعه سازي در ميان ارتش امام مجتبي (ع) به وسيله جاسوسان و مزدوران خود ، در ميان لشگر امام شايع مي کرد که «قيس بن سعد» فرمانده مقدمه سپاه امام مجتبي (ع) با معاويه سازش کرده و در ميان سپاه قيس نيز شايع مي ساخت که امام با معاويه صلح کرده است !
کار به جايي رسيد که معويه چند نفر از افراد خوش ظاهر را که مورد اعتماد مردم بودند به حضور امام فرستاد . اين عده در اردوگاه «مدائن» با حضرت مجتبي (ع) ملاقات کردند و پس از خروج از چادر امام (ع) در ميان مردم جار زدند : خداوند به وسيله فرزند پيامبر (ص) فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت . حسن بن علي (ع) با معاويه صلح کرد و خون مردم را حفظ نمود!
مردم که به سخنان آنان اعتماد داشتند ، در صدد تحقيق بر نيامدند و سخنان آن ها را باور کرددند و بر ضد امام شورش کردند و به خيمه امام حمله ور شدند و آنچه در خيمه بود به يغما بردند و در صدد قتل امام برآمدند و آنگاه از چهار طرف متفرق شدند.

معاويه پيمان شکن
 

پس از امضاء صلح نامه توسط معاويه طولي نکشيد که معاويه چهره واقعي خود را نشان داده و صلح نامه را پاره کرد و علنا اعلام کرد که صلح نامه زير پاي من است يکي از مواد صلح نامه لغو صب حضرت علي (ع) بود از ديگر مواد صلح نامه اين بود که معاويه حق ندارد براي خود جانشين تعيين کند . يکي ديگر از مواد صلح نامه اذيت و آزار نرساندن به شيعيان حضرت علي (ع) بود.

قتل عام شيعيان به دستور معاويه





ادامه مطلب
تاریخ ارسال مطلب : جمعه 16 مهر 1395 


 

 
 

 

بسم رب الحسین...

 

موسسه فرهنگی هنری راسخون به مناسبت فرارسیدن ایام سوگواری سید و سالار شهیدان و یاران جان بر کف ایشان،برگزار می‌نماید:

 

 

 

 

در ۳ بخش:

 

 

 

 

 

 

- تعمیق بخشی نگاه مردم به محرم

- شناساندن حادثه ی عاشورا و پیام آن به مردم آزاده ی جهان

- معرفی آداب ورسوم و آیین های سنتی در برگزاری عزاداری در اقصی نقاط کشور و حفظ و ثبت آیین های سنتی برای انتقال به نسل های آینده

- تجلی نمادها و نشانه ها

 

 

 

- سبک زندگی حسینی

- جنبه های معنوی واقعه ی عاشورا

- آیین های عزاداری و فرهنگ های بومی در هر منطقه

- کودکان و خردسالان عاشورا

- نذورات، اشک‌ها و خواهش‌ها

- همایش جهانی شیرخوارگان حسینی

- پیاده روی اربعین (از نجف تا کربلا)

- و....

 


 

شرکت در تمامی بخش‌های سوگواره برای عموم آزاد است.

لازم به ذکر است برای شرکت در سوگواره نیاز به عضویت در سایت بوده که منجر به بهره‌مندی همه ی عزیزان از مزایای سایت راسخون، به پاس همراهیتان خواهد شد.

 

به تمامی عزیزانی که ضمن مشارکت در سوگواره، تشکر آنها ذیل فراخوان درج شود، ۲۰۰ حسنه برای خرید از فروشگاه اهدا خواهد شد.

تندیس و لوح تقدیر سوگواره برای برگزیدگان اول تا سوم در هر بخش و زیربخش از سوی موسسه فرهنگی هنری راسخون صادر و اهدا خواهد شد.

مطالب تولید شده توسط شرکت کنندگان امتیاز ویژه خواهد داشت.

شایان ذکر است محتواهای ارایه شده در موضوعات پیاده روی اربعین (از نجف تا کربلا) به صورت ویژه داوری خواهد شد.

 شما می‌توانید آثار خود در بخش مسابقه‌ی عاشورایی را در زمان برگزاری سوگواره به ایمیل زیر ارسال فرمایید.

soogvareh@rasekhoon.net 

 

 

بخش مطالعه‌ی عاشورایی:

 

 شامل ۶۰ سوال در شش دهه‌ی محرم و صفر و طرح شده از مقالاتی است که روی سایت قابل مطالعه می باشد. هر روز یک سوال ارایه شده و شایان ذکر است از هر زمان می‌توانید همراه شوید لذا اولویت با عزیزانی است که از ابتدا تا انتهای طرح همراهی نمایند. فرصت پاسخگویی به همه‌ی سوالات روزانه‌ی سوگواره‌ی عاشورایی تا پایان هر دهه می‌باشد. برای شرکت در این بخش ؛ کلیک کنید.

 

 

بخش وبلاگ عاشورایی: 

 

برای شرکت در هر یک از موضوعات بخش وبلاگ باید طبق مولفه‌های زیر در هر زیر بخش اقدام به فعالیت نمایید:

وبلاگ های شرکت کننده در سوگواره فقط با دامنه راسخون بلاگ پذیرفته خواهند شد.

جهت ایجاد وبلاگ جدید کلیک کنید.

شایان ذکر است وبلاگ های ارسالی از لحاظ فنی ۳۰% و از لحاظ محتوایی ۷۰% در داوری بررسی خواهد شد.

 

  • عکس:

با موضوع آداب و رسوم عاشورایی در شهرهای ایران

عکس‌ها خلاقانه، سوژه ای، استفاده از تکنیک‌های عکاسی، طبیعی بودن عکس، سایزبندی عکس متناسب با قالب وبلاگ (عکس خارج از کادر، بزرگتر و یا کوچکتر نباشد، هر پست حاوی چند عکس باشد.)

 

  •   کلیپ:

با محتوای عاشورایی و آداب عزاداری در شهرهای ایران و جهان

پیش نمایش کلیپ و توضیحات محتوا در وبلاگ موجود باشد، لینک دانلود کوتاه شده باشد، حجم کلیپ اشاره شود. 

 

  • شعر و دل‌نوشته‌:

با موضوع محرم و عاشورا

اشعار کلاسیک (رباعی، غزل، مثنوی و...) و اشعار سپید و نو (اشعار فارسی شاعران معاصر و جوان)

 

برای شرکت در این بخش به وبلاگ روابط عمومی مراجعه کرده و در قسمت نظرات آدرس وبلاگ خود را ثبت فرمایید.

 

    

 بخش مسابقات عاشورایی:

 

  • عکس و عکس‌نوشته:

- مشخصات دقیق عکاس ارسال گردد.

- ثبت لحظات عاشورایی با تلفن همراه بلامانع است.

- شناسنامه‌ی هر عکس شامل زمان و مکان بوده و ترجیحا عنوان عکس مشخص گردد.

- عکس‌های ارسالی باید با فرمت jpg ارسال شود.

- عکس‌نوشته‌ها با تلفیق شعر و دل‌نوشته‌های کوتاه و موثر ارایه گردد.

- هر شخص (نام کاربری) می‌تواند ۵ قطعه عکس و ۵ قطعه عکس‌نوشته ارسال نماید.

- شایسته است از ارسال عکس‌هایی که در سایر مسابقات پذیرفته شده‌ است خودداری گردد.

  

  • شعر:

- ارسال آثار در کلیه‌ی قالب‌های شعری بلامانع است.

- حداکثر ۳ قطعه شعر از هر شرکت‌کننده پذیرفته می‌شود.

 

 شما می‌توانید آثار خود در بخش مسابقه‌ی عاشورایی را در زمان برگزاری سوگواره به ایمیل زیر ارسال فرمایید.

soogvareh@rasekhoon.net 

 

 

از اول ماه محرم تا آخر ماه صفر سال ۱۴۳۸

(۱۲ مهرماه تا ۱۰ آذرماه سال ۱۳۹۵)

 

 

 

 

جمعا از ۶۰ نفر از بزرگواران شرکت‌کننده در سوگواره، تقدیر به عمل خواهد آمد.

 

جوایز ویژه:

 

۴ کمک هزینه کربلای معلی به ارزش ۴۰۰۰۰۰۰ ریال به همراه تندیس و لوح تقدیر سوگواره به نفرات اول در بخش‌های مطالعه و وبلاگ و در بخش مسابقه به نفرات اول در زیربخش‌های عکس و شعر

 

۴ کمک هزینه مشهدمقدس به ارزش ۱۵۰۰۰۰۰ ریال به همراه تندیس و لوح تقدیر سوگواره به نفرات دوم در بخش‌های مطالعه و وبلاگ و در بخش مسابقه به نفرات دوم در زیربخش‌های عکس و شعر

 

۴ کمک هزینه خرید کتاب و نرم‌افزار  به ارزش ۵۰۰۰۰۰ ریال به همراه تندیس و لوح تقدیر سوگواره به نفرات سوم در بخش‌های مطالعه و وبلاگ و در بخش مسابقه به نفرات سوم در زیربخش‌های عکس و شعر


۱۵ هدیه صنایع دستی نفیس به نفرات چهارم تا هشتم در هر ۳ بخش مطالعه، وبلاگ و مسابقه

 

۳ جایزه نفیس در بخش وبلاگ، به وبلاگ برتر از دید کاربران در زیربخش‌های عکس، کلیپ، شعر و دل‌نوشته

 

و ۲۰۰۰ امتیاز راسخونی جهت خرید از فروشگاه راسخون به ۱۰ نفر بعدی در هر بخش اهدا می‌گردد.

 





ادامه مطلب
تاریخ ارسال مطلب : جمعه 16 مهر 1395 

 

 

جايگاه امام حسين(ع) در روايات
جايگاه امام حسين(ع) در روايات


 






 

پاداش زائر حسيني

شيخ صدوق در كتاب «امالي» از عبدالله بن فضل مي‌گويد: روايت كرده است كه گفت:‌ نزد امام صادق(ع) بودم كه مردي از اهل طوس وارد شد و از آن حضرت سؤال كرد: اي فرزند رسول خدا! كسي كه قبر مبارك امام حسين(ع) را زيارت كند، چه پاداشي خواهد داشت؟
امام(ع) به او فرمود: «اي طوسي! كسي كه به زيارت قبر اباعبدالله الحسين(ع) برود و او را بشناسد كه امام واجب‌الإطاعه است يعني خداوند بر همة بندگان واجب كرده كه از او فرمانبرداري كنند، خدا گناهان گذشته و آيندة او را مي‌آمرزد، و شفاعت او را در مورد هفتاد گنه‌‌كار مي‌پذيرد، و در كنار آن قبر مبارك حاجتي را از خدا درخواست نمي‌كند مگر آنكه براي او برآورده
مي‌كند».1

عصارة خانوادة فضايل

روزي رسول خدا(ص) نشسته بودند و امام علي(ع) نزد آن حضرت حضور داشتند كه ناگاه امام حسين(ع) وارد شد، پيغمبر اكرم(ص) او را گرفت و در دامان خود نشانيد، پيشاني و لب‌هاي مبارك او را بوسيد، و در آن زمان شش سال بيشتر از سنّ مبارك او نگذشته بود.
اميرالمؤمنين عرض كرد:‌ اي رسول خدا! آيا فرزندم حسين را دوست داريد؟
پيغمبر اكرم(ص) فرمود: چگونه او را دوست نداشته باشم، در حالي كه پارة تن من است.
حضرت علي(ع) عرض كرد: مرا بيشتر دوست داريد يا حسين را؟ قبل از آنكه رسول خدا(ص) جواب دهد، امام حسين(ع) عرض كرد: كسي كه از جهت نسب برتر و از حيث شرف بالاتر است، نزد رسول خدا(ص) محبوب‌تر و از نظر مقام و درجه به او نزديك‌تر است.
حضرت علي(ع) به فرزندش فرمود: آيا با من مفاخره مي‌كني؟ (يعني حاضري هر كدام افتخارات خود را بازگو كنيم؟)
عرض كرد:‌ بلي! اگر مايل باشيد.
علي(ع) به او فرمود: اي حسين! من فرمانرواي مؤمنان، زبان راستگويان، معاون و مددكار مصطفي، خزانه‌دار علم خداوند، و برگزيدة او از ميان آفريدگان هستم. من پيشينيان را به طرف بهشت رهبري مي‌كنم، من پرداخت‌كنندة‌ وام و بدهي رسول خدا(ص) هستم.
عموي من حمزه سيّدالشهداء است كه بهشت برين جايگاه اوست،‌ برادرم جعفر طيّار است كه با فرشتگان در بهشت پرواز مي‌كند.
من از طرف رسول خدا(ص) منصب قضاوت دارم، من پرچمدار او هستم، من از طرف خداوند مأموريّت يافتم آيات سورة برائت را براي اهل مكّه قرائت كنم، من كسي هستم كه خداوند تبارك و تعالي او را از ميان آفريدگانش برگزيده است.
من ريسمان محكم الهي هستم كه خداوند بندگانش را در قرآنش دستور داده به آن چنگ بزنند، و فرموده: «و اعتصموا بحبل الله جميعاً؛2 همگي به ريسمان الهي چنگ بزنيد». من ستارة درخشان خداوندم، من كسي هستم كه فرشتگان آسماني او را زيارت مي‌كنند، من زبان گوياي پروردگارم و حجّت او بر بندگانش مي‌باشم، من دست تواناي خداوندم، من وَجْه باري تعالي در آسمان‌ها و جَنْب آشكار خداوندم.
من كسي هستم كه خداوند دربارة من و در حقّ من فرموده است: «بل عبادٌ مكرمون ٭ لا يسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون؛3 بلكه بندگان مقرّب خداوند هستند كه هرگز او را به گفتار پيشي نمي‌گيرند، و به فرمان او عمل مي‌كنند». من دستاويز مطمئن از طرف خداوندم كه شكستي برايش نيست و گسسته نمي‌گردد، و خداوند شنوا و دانا است.
من درِ رحمت الهي هستم كه بايد از آن وارد شوند. من نشان خداوندي بر روي صراط هستم، من آن خانة خدايم كه هر كه در آن وارد شود در امان است، پس هر كس به ولايت و محبّت من درآويزد از آتش دوزخ ايمن است من قاتل پيمان‌شكنان اهل جمل، ستمگران اهل صفيّن،‌ و خارج شدگان از دين يعني خوارجم، و من كشندة كافرانم، من پدر يتيمان، و پناه بيوه‌زنان هستم.
من آن كسي هستم كه فرداي قيامت از ولايتم سؤال مي‌شود، و در آية شريفة «لتسئلنّ يومئذٍ عن النعيم؛4 هر آينه از نعمت‌ها در آن روز سؤال مي‌شويد»، من آن نعمت خداوند تبارك و تعالي هستم كه بر بندگانش ارزاني داشته است. من كسي هستم كه پروردگار عالم دربارة من و در شأن من فرموده است:‌ «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام ديناً؛5 امروز دين شما را كامل كردم و نعمت را بر شما تمام نمودم، و خشنود گشتم كه اسلام دين شما باشد».
پس كسي كه مرا دوست داشته باشد مسلمان واقعي است و مؤمني است كه دين او كامل است.
من كسي هستم كه به سبب من هدايت شديد، و دربارة من و دشمن من خداوند تبارك و تعالي فرموده است: «وقفوهم إنّهم مسؤولون؛6 ايشان را نگهداريد تا از آنها پرسش شود»، يعني از ولايت من در فرداي قيامت از آنها سؤال مي‌كنند، من آن «خبر بزرگ» هستم.
من كسي هستم كه خداوند تبارك و تعالي دين خود را به سبب من در غدير خم و در معركة خيبر كامل كرد. من كسي هستم كه رسول خدا(ص) درباره‌ام فرمود: «من كنت مولاه فعليٌّ مولاه؛ هر كه من مولاي او هستم، علي مولاي اوست». من روح نماز مؤمن و مقصود از «حيّ علي الصلاه؛ بشتابيد به سوي نماز»، و «حيّ علي الفلاح؛ به رستگاري روي آوريد»، و «حيّ علي خير العمل؛ براي بهترين عمل شتاب كنيد»، هستم.
من كسي هستم كه بر دشمنانم اين آيه نازل گشته است: «سأل سائلٌ بعذابٍ واقعٍ ٭ للكافرين ليس له دافعٌ؛7 سائلي از عذاب دردناك كه براي كافران وقوعش حتمي است و منع‌كننده‌اي برايش نيست سؤال كرد و درخواست نمود». من مردمان را به سوي حوض مي‌خوانم، و غير از من كسي مؤمنان را به طرف حوض نمي‌خواند. من پدر پيشوايان پاك و معصوم هستم. من ميزان عدالت و وسيلة سنجش اعمال در قيامتم. من رئيس و بزرگ اهل دين و پيشواي مؤمنان به طرف خوبي‌ها و آمرزش پروردگارم.
اصحاب و همراهان من، فرداي قيامت، دوستان من هستند كه از دشمنانم دوري كرده و اظهار بيزاري نموده‌اند، هنگام مرگ آنها نمي‌ترسند و غم و اندوهي ندارند، و در ميان قبر هيچ‌گونه عذاب نمي‌شوند، آنها در مرتبة شهدا و صدّيقين مي‌باشند كه در پيشگاه الهي خوشحال و شادمان به سر مي‌برند.
من كسي هستم كه شيعيان من پيمان بسته‌اند، با دشمنان خدا و رسول او دوستي نكنند و روابط دوستانه نداشته باشند، گر چه پدران آنها يا فرزندانشان باشند. من كسي هستم كه شيعيانم بدون اينكه به حساب آنها رسيدگي شود وارد بهشت مي‌شوند. من كسي هستم كه پروندة شيعيانم كه نام‌هاي ايشان در آن است نزد من مي‌باشد. من ياور اهل ايمان و براي آنها نزد پروردگار جهانيان شفاعت مي‌كنم.
من با دو شمشير، ضربه و با دو نيزه، زخم مي‌زنم، من كافران را در روز بدر و حنين كشتم. من شجاعانِ غرق سلاح و زره را در روز احد به هلاكت رساندم، من عمروبن عبدود را در روز احزاب و مرحب را در روز خيبر به قتل رساندم. دربارة او ندا داد: «لا سيف إلّا ذوالفقار و لا فتي إلّا عليّ؛ شمشيري جز ذوالفقار نيست، و جوانمردي جز علي نمي‌باشد».
من در پيروزي و فتح مكّه مدال افتخار داشته‌ام، من دو بت لات و عزّي را بر زمين كوبيدم و شوكت آنها را شكستم، هُبَل اعلي و منا ثالثه را من ويران كرده‌ام.
من آن كسي هستم كه بر شانة پيغمبر اكرم(ص) بالا رفتم و بت‌ها را فرو ريختم. من كسي هستم كه بت يغوث و يعوق و نسر را شكستم، من كسي هستم كه در راه خدا با كافران نبرد كردم.
من كسي هستم كه انگشتر خود را به فقيري بخشيدم، من كسي هستم كه در بستر پيامبر(ص) آرميدم و خود را به خطر انداختم تا او را از مشركان حفظ كنم. من كسي هستم كه جنّيان از خشم و غضب من هراسناك‌اند، من كسي هستم كه خدا به سبب من عبادت مي‌شود، من مترجم وحي الهي و مظهر علم خداوندم، من كشندة جنگجويان جمل و صفيّن، بعد از رسول خدا(ص) هستم، و من قسمت‌كنندة بهشت و دوزخ مي‌باشم.
در اين هنگام علي(ع) ساكت شد و رسول خدا(ص) به امام حسين(ع) فرمود: اي ابوعبدالله! آيا آنچه را پدرت گفت شنيدي؟ و آنچه او بر شمرد يك‌دهم از يك‌دهم فضائل او بلكه از هزار هزار فضيلتي است كه او دارد و بلكه او بالاتر از همة‌ اين فضائل است.
امام حسين(ع) عرض كرد: سپاس و ستايش مخصوص خداوندي است كه ما را بر بيشتر بندگان مؤمن خود و بر همة جهانيان برتري داد، جدّ ما را براي نزول قرآن و علوم قرآن يعني تفسير و تأويل آن، و راستي و صداقت، و محلّ راز امين وحي اختصاص داد، و ما را بهترين برگزيدگانش قرار داد، و برتمامي خلق خود رفعت و برتري بخشيد.
سپس امام حسين(ع) عرض كرد: امّا شما اي اميرمؤمنان نسبت به آنچه فرمودي راستگو و امين هستي.
پيغمبر اكرم(ص) فرمود: اكنون تو اي فرزندم، فضائل خود را يادآوري كن.
امام حسين(ع) عرض كرد: اي پدرجان! من حسين فرزند عليّ‌بن ابي‌طالبم. مادرم فاطمة زهرا سرور تمامي زنان عالم، و جدّم محمّد مصطفي آقا و سرور همة فرزندان آدم است.
اي علي! مادر من مقامي برتر از مادر شما نزد خدا و همة مردمان دارد، جدّ من بهتر و والاتر از جدّ شما نزد خدا و همة مردم است. من در گهواره بودم كه جبرئيل با سخنان خوش‌آيند خود مرا نوازش مي‌داد و اسرافيل به ديدار من مي‌آمد.
اي علي! تو نزد خدا برتر از من و والاتر هستي،‌ و من به حسب و نسب و به داشتن پدران و مادران و اجدادي كه دارم بر تو افتخار مي‌كنم.
و بعد از اين گفت‌وگو امام حسين(ع) برخاست و دست به گردن پدرش انداخت و او را بوسيد، علي(ع) هم فرزندش حسين بن علي(ع) را در بر گرفت و بوسيد و به او فرمود:
خداوند فخر و شرف و دانش و بردباري تو را زيادتر گرداند و آنهايي را كه به تو اي ـ ابوعبدالله ـ ستم كنند لعنت كند.
و بعد از آن امام حسين(ع) به سوي پيغمبر برگشت.8

حسين از من و من از حسينم

حضرت رضا(ع) فرمودند:
هنگامي كه خداوند تبارك و تعالي به ابراهيم خليل الرحمان دستور داد به جاي فرزندش اسماعيل آن قوچ را كه براي او فرستاده است ذبح كند ابراهيم(ع) آرزو كرد كه كاش اسماعيل را با دست خود قرباني كرده بود و به ذبح آن قوچ امر نشده بود تا به قلب او آنچه به قلب پدري كه بهترين فرزند عزيزش را با دست خود ذبح كرده وارد مي‌شد، و با اين عمل سزاوار پاداش صبركنندگان در مصيبت‌ها مي‌شد و درجات والايي را تحصيل مي‌كرد.
خداوند تبارك و تعالي به او وحي فرمود: اي ابراهيم! محبوب‌ترين آفريدة من نزد تو كيست؟
عرض كرد: خداوندا! مخلوقي را نيافريده‌اي كه نزد من محبوب‌تر از حبيب تو يعني محمّد(ص) باشد.
فرمود: اي ابراهيم! او را بيشتر دوست داري يا خودت را؟ عرض كرد:‌ او را از خودم بيشتر دوست دارم.
فرمود:‌ فرزند او را بيشتر دوست داري يا فرزند خودت را؟ عرض كرد:‌ فرزند او را از فرزند خودم بيشتر دوست دارم.
فرمود:‌ كشته شدن فرزند او از روي كينه و ستم به دست دشمنانش قلب تو را بيشتر به درد مي‌آورد يا قرباني شدن فرزندت به دست خودت در راه اطاعت من؟
عرض كرد:‌ كشته شدن او به دست دشمنانش براي من دردناك‌تر است.
فرمود: اي ابراهيم! گروهي كه خود را از امّت محمّد(ص) مي‌پندارند به زودي حسين(ع) فرزند او را بعد از او با ظلم و ستم مي‌كشند، همان طور كه سر گوسفندي را جدا مي‌كنند، و با اين عمل سزاوار خشم و غضب من مي‌گردند.
ابراهيم(ع) با شنيدن آن اندوهگين شد، و ياد آن مصيبت دل او را به درد آورد و او را گريان نمود.
خداوند تبارك و تعالي به او از طريق وحي فرمود:‌ «و فديناه بذبحٍ عظيمٍ؛ اي ابراهيم! ناله و فريادت بر امام حسين(ع) و مصيبت كشته شدن او را فديه و عوض قرار دادم براي بي‌تابي و تحمّل مصيبت فرزندت اسماعيل در صورتي كه او را با دست خود قرباني كرده بودي، و درجات والاي مصيبت‌زدگان را نصيب تو گردانيدم، و اين تأويل كلام خداوند تبارك و تعالي است كه فرمود:9 «و بر او ذبح بزرگي فدا ساختيم» و هيچ نيرو و قدرتي نيست مگر به سبب خداوند بلندمرتبة بزرگ».10
مؤلف «القطره» مي‌نويسد: بنابر تأويلي كه ذكر شد، امام حسين(ع) در عوالم پيشين، شهادت را قبول كرده، و پذيرفته است كه فديه براي جدّش اسماعيل قرار گيرد تا نور جدّش محمّد مصطفي(ص) كه در صلب او است بماند، پدرش عليّ مرتضي و مادرش فاطمة زهرا و برادر بزرگوارش امام حسن مجتبي و فرزندان پاك و معصوم او ـ كه درود خداوند بر همة آنان باد ـ باقي بمانند، و بنابراين همة نعمت‌ها و بخشش‌هاي ظاهري پروردگار، و بركات معنوي او كه به ما مي‌رسد از حسين(ع) سرچشمه گرفته و شايد همين علّت مستحب بودن زيارت آن حضرت در همة روزها و شب‌هاي مبارك است.
زيرا او علّت غايي براي برپايي و برقراري دين است،‌ به خاطر اينكه صاحب دين يعني حضرت خاتم‌النبيّين را با قبول شهادت در صلب پدرانش حفظ كرده و در دنيا مصائب بزرگ را تحمّل كرده است تا با اين عمل دين مقدّس را احيا گرداند و باطل را سركوب نمايد.
اين روايت معنايي براي آن سخن رسول خدا(ص) است كه فرمود: «حسينٌ منّي، و أنا من حسين»

پي نوشت ها :
 

1. امالي صدوق، ص 684، ح 11، مجلس 86؛ بحارالانوار، ج 101، ص23، ح15. مؤلّف «القطره»:‌ اينكه در حديث مي‌فرمايد: «خدا گناهاني را كه در آينده، زائر امام حسين(ع) مرتكب شود مي‌آمرزد». معنايش اين است كه توفيق توبه كردن به او مرحمت مي‌كند و عاقبتش را نيكو مي‌گرداند، تا اجازه و رخصت در ارتكاب گناه كه از نظر عقلي قبيح است لازم نيايد.
2. سورة آل عمران (3)، آية‌103.
3. سورة‌ انبياء (21)، آية 26، 27.
4. سورة تكاثر (102)، آية 8.





ادامه مطلب
تاریخ ارسال مطلب : جمعه 16 مهر 1395 

 

 

 امام حسین علیه السلام در برابر معاویه
امام حسین علیه السلام در برابر معاویه


 






 

بخش اول

امام حسن(ع) در اثر توطئه اى شوم كه از سوى معاويه تـدارك ديده شد بـه شـهادت رسـيد و جـلوه هاى شـكوهمند امامت در ديگر يادگار فاطمه و على ـ عليهماالسلام ـ متجلى گشت.
استبـداد اموى جهت هدم امامت راستين و ياران دلبـاخته آن عزم را دو چندان كرد و با تهديد و ارعاب و ترفندهاى عوامفريبانه به نابـودى مكتـب و راه امام على و فرزندانش ـ عليهم السـلام ـ همت گماشت. بدين جهت، رهبرى و هدايت امت شرايط دشوار و طاقت فرسايى يافـت. دوران دهسـاله امامت ابـى عـبـدالله(ع) بـيانگـر مواضـع و برنامه هاى آن حضرت در مقابـل اين تحولات است كه پيامها و درسهاى ارزشمندى را فرا راه عاشقانش قرار مى دهد و از سـوى ديگر، سـيره اخلاقى تربـيتى آن بـزرگوار را ازذخائر ازرشمند جهان اسلام و از بـايستـه هاى پـژوهشى است كه بـخش مهمى از آن ظهور و درخشش همين دوران مبارك است. نوشته حاضر نگاهى است اجمالى به يكى از مواضع و ابـعـاد زندگى سـياسـى آن حـضـرت بـا عـنوان ((مبـارزات امام حـسـين(ع) در دوران معـاويه كـه محـورهاى زير بـيانگر جـوانب آن مى باشد.

اعلام منشور ولايت در سرزمين منا

شيعيان امام على(ع) روزهاى سخـتـى را در حـكومت معاويه سـپـرى مى كردند. تـعداد زيادى از آنان تـوسط معاويه بـه شهادت رسيده و بسـيارى ديگـر فـرارى يا منزوى و در اضـطراب و نگـرانى بـه سـر مى بـردند. در منابـر و اجتماعات اهانت بـه امام على(ع) بـه صورت رسمى رواج يافته بود و دلهاى عاشقان و دوستداران اميرمومنان را سخت جريحه دار كرده بود.
اكنون ديدگان به سوى امام حسين(ع) دوخته شده و منتظر رهنمودها و دستورهاى آن حضرت است تا اين سكوت مرگبار را بشكند و راهى به سوى افقهاى حقيقت بگشايد. امام حسين(ع) همراه عبدالله ابن عبـاس و عبدالله ابن جعفر حج مى گذارد. در سرزمين منى فرصتى دست مى دهد تا امام(ع) از اصحاب پيامبرو شيعيان و نيك مردان انصار دعوت كند و حقايق را براى آنان بـازگو كند. بـيش از هفتـصد تـن گرد امام اجتماع مى كنند كه دويست نفر آنان از اصحاب پيامبرند. حضرت بـپا خاست و پس از حمد وثناى الهى، فرمود:
((اين تجاوزگر(معاويه) برما و شيعيان ما سختـيها و ناملايماتـى روا داشته است كه خود دانستـه و ديده ايد يا بـه شما رسيده است. مى خواهم از شما درباره حقيقتى جويا شوم.
اگر راست گفتم، آن را تـصديق كنيد و در صورتـى كه خلاف گفتـم، مرا تـكذيب كنيد. سخنم را بـشنويد و گفتـارم را بـنويسيد. سپـس هنگامى كه به سوى شهرها و قبايل خويش بازگشتيد، هر آن كس را كه مورد وثوق و اطمينان دانستيد به آنچه از حقوق ما مى دانيد، دعوت كنيد. من از آن مى تـرسم كه حـق ولايت از بـين رود و مغلوب گردد، اگرچـه خـدا نور خـويش را بـه رغم خـواسـت كافران، غالب خـواهد گردانيد.))
سپـس آنچـه از قرآن و سنت پـيامبـر(ص) دربـاره پـدر و مادرش و اهل بـيت(عليهم السلام ) بـود، بـراى آنان قرائت كرد. همگى گفتند:
((اللهم نعم قد سمعنا و شهدنا))
؛ همين طور است ما خـود شنيديم و افـراد مورد اعـتـماد بـراى ما آنچـه فـرموديد، نقـل كـردند. سپس حضرت فرمود: ((شما را به خدا سوگند مى دهم آيا مى دانيد كه پيامبر(ص)
على(ع) را در غدير خم به امامت منصوب كرد و مردم رابه ولايت او فرا خـواند و دسـتـور داد كه اين پـيام را حـاضران بـه غايبان برسانند؟))
همگى گفتند:
((بلى ما شنيديم.))
بدين تـرتـيب، امام(ع) در آن اجتـماع بـر حقيقت امامت تـاءكيد ورزيده و رسالت و مسووليت خواص را براى ترويج مكتب اهل بـيت(عليهم السلام) و مبـارزه بـا استـبـداد اموى تـرسيم كرد.
سخنرانى حضرت در مسجد پيامبر(ص) نيز در همين راستا است. مرحوم مجلسى مى نويسد:
بـه معاويه گفتند: ديدگان بـه سوى حسين(ع) است. كارى كن كه او منبـر رود و خطابـه ايراد كند؛ از چشم مردم خواهد افتـاد؛ زيرا توانايى خطابه ندارد. معاويه گفت:
اين را درباره برادرش حسن ابن على تجربـه كردم، بـه رسوايى ما منجر شد.
سرانجام اصرار زياد مردم بـاعث شد از امام حسين(ع) بـخواهد بـه منبـر رود و بـا مردم سخن بـگويد. حضرت سخنرانى خود را بـا حمد وثـناى الهى آغـاز كرد. دراين حـال مردى گفت: كيسـت كه خـطابـه مى كند؟ حضرت فرمود:
ماييم حزب پـيروز الهى و عترت رسول خدا كه نزديكترين فرد بـه او هستند و اهل بـيت پـاكيزه او ويكى از دو چيز گرانبـها كه عدل قرآن قرار داده شده، همان كتاب كه باطلى از پيش رو و پشت سر او راه نمى يابد، آگاه به تاءويل قرآن و روشنگر حقايق آن هستيم. ما را اطاعت كنيد كه اطاعت ما واجـب اسـت؛ زيرااطاعت ما مقرون بـه اطاعت خدا و رسول او گشته است. خداوند متعال مى فرمايد: ((اطاعت كنيد خدا و رسول او و صاحب فرمان از خودتان را و هرگاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد.
اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد، اين براى شما بـهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است.))
و فرموده: ((هنگامى كه خبرى از پيروزى يا شكست به آنها برسد، آن را شايع مى سازند در حالى كه اگر آن را به پيامبر و پيشوايان ـ كه قدرت تـشخـيص كافى دارند. ـ بـازگردانند از ريشه هاى مسايل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بـرشما نبـود، جز عده كمى همگى از شيطان پيروى مى كرديد.))
شما را بـرحـذر مى دارم ازاين كه بـه نداى شيطان گوش فرادهيد؛ زيرا شيطان دشمن آشكار شما است. و در آن صورت از دوستـان شيطان خواهيد شد. دوستانى كه شيطان بـه آنان مى گويد: امروز هيچ كس از مردم بر شما پيروز نمى گردد و من همسايه شما هستم اما هنگامى كه دوگروه(كافران و مومنان مورد حـمايت فرشـتـگان در جـنگ بـدر) در برابر يكديگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت:
من از شما بـيزارم. كه در اين صورت ((مثـل كافران جنگ بـدر))
مورد ضربه شمشيرها و نيزه ها ((از سوى ملائكه))
قرار خواهيد گرفت و در آن هنگـام ايمان فـردى كـه از پـيش ايمان نياورده اسـت يا كـارنيكـى را انجـام نداده اسـت نفـعـى بـه او نخـواهد رسـاند.
در اين موقع، معاويه گفت: ((حسبك يا اباعبدالله فقد ابـلغت))
؛ كافى است اى اباعبدالله، حق سخن را ادا كردى.
2 ـ اعتراض به ولايتعهدى يزيد معاويه تصميم به ولايتعهدى يزيد گرفت.
راهى حج شد؛ به مدينه آمد و از مردم براى او بـيعت گرفت. سپس منبـر رفت و يزيد را اين چنين ستـود: يزيد دانا بـه سنت و قرآن شناس است و حـلم و بـردبـارىاش بـرسنگهاى سخـت افزون است. امام حسين(ع) بـرخاست و پس از ستايش خدا و درود بـر پيامبـر(ص) فرمود: هرگز سخنورى هرچند سخن به تفصيل گويد نتوانسته است حق اندكى از صـفات ممتـاز پـيامبـر(ص) را ادا كند. اى معاويه! از واقعيت دور مانده اى، سپيده صبح تاريكى شب را رسوا ساخته و نور خورشيد پرتو روشنايى چراغ را بى فروغ ساخته است. در برترى برخى سخن به زياده گفتى و در گزينش عده اى حق ديگران را ضايع كردى و از بيان فضيلت صاحبان آن بخل ورزيدى و بيش از حد ستم رواداشتى.
نشد كه اندكى از فضيلت صاحبـان حق را بـپردازى و در همان حال شيطان بـهره فراوان و نصيب كامل خويش را بـرنگيرد. دانستم آنچه دربـاره يزيد از سياستمدارى و كمالش گفتى، مى خواهى مردم را بـا اين سخنان بـه اشتبـاه اندازى. گمان مى كنى انسانى ناشناس و دور از چـشم مردم را تـعريف مى كنى و از آنچـه فقط خـودت بـه آن دست يافته اى، خبر مى دهى.
((فخـذ ليزيد فيما اخـذبـه من اسـتـقرائه الكلاب المتـهادشتـه عندالتحادش و الحمام السبـق لاترابـهن و القيناث ذوات المعازف و ضروب الملاهى تجده ناصرا))
؛ وهمين كارهايى كه يزيد كرده، بگير؛ همين كه سگان را به حال پارس و گلاويزى مى خواند و كبـوتران بـازى را به سوى همقطارانش و نيز كنيزكان آوازه خوان و انواع بـيهوده گرى و هوس بـازىهايش كافى است كه تـو را در وصف خويش يارى كرده باشد.
سپـس فرمود: قصدى را كه بـراى ولايتـعهدى يزيد دارى فروگذار و رهاكن، چه نيازى دارى كه افزون برهمه كارهاى بدى كه كرده اى بـا اين گناه نيز خدا را ملاقات كنى.

افشاى جنايات معاويه





ادامه مطلب
تاریخ ارسال مطلب : جمعه 16 مهر 1395 


ازجمله مهمترین قیام هایی که بعد از رحلت پیامبراکرم (ص) رخ داد و پایه های اسلام را مستحکم و پایه های کاخ ستمکاران را برای همیشه تاریخ به لرزه درآورد، قیام امام حسین (ع) در سال 60 هـ.ق بود. امام حسین (ع) با خون مطهر خود پیام بندگی، اطاعت الهی، تسلیم هوای نفس نشدن، ظلم ستیزی، صبر، بردباری، امر به معروف و نهی از منکر، تسلیم محض در برابر حضرت حق جل و اعلی، و اینکه مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است را برصفحه تاریخ نوشت. امام حسین (ع) با شهادت خود به جهانیان فهماند که حکومت مشروع از آن آل پیغمبر (ص) است نه آل ابوسفیان. خطبه های آتشین امام سجاد (ع) در مسجد شام و حضرت زینب (ع) در بازار کوفه ماهیت کفر آلود و ننگین بنی امیه و میزان درندگی، قساوت قلب، رذالت، و چهره اهریمنی آنها را برملا کرده با ید حادثه عاشورا به پیام های عاشورا متصل شود تا عبرت واقع شدن آن ملموس تر گردد. امام حسین (ع) با آن فداکاری بی نظیر اسلام را زنده کرد و بقاء آن را تا ابد تضمین نمود، همانطور که جمله زیر بیانگر این مطلب است (الإسلامُ، محمدیُّ الحدوث و حسینیُّ البقاءُ) (1)حضرت محمد (ص) آئین اسلام را آورد و امام حسین (ع) سبب بقاء و ثبات آن شد.
کلید واژه: امام حسین (ع)، پیام، عاشورا، شهادت، اباعبدالله (ع)،کوفه
مقدمه
شهید مرتضی مطهری در تعریف پیام می گوید: « پیام یعنی فکری را، پیغامی را به دیگران رساندن » کلمه پیامبر و پیغامبر که در زبان فارسی آمده است نیز به معنای پیام آور است یعنی اینکه پیامبر (ص) حکم را از جانب خداوند می گیرد و به مردم می رساند و خود کلمه پیامبر ترجمه کلمه رسول است که از رسالت گرفته شده است ورسالت در جایی به کار می رود که پیامی در کار باشد. (2)
واژه عاشورا بروزن «فاعولا» است و این وزن یکی از وزن های عددی،در زبان عربی است که بعد از اسلام برای دوعدد نهم و دهم به کار رفته است. عاشورا، عاشوراء، عشورا ء، عاشوربه معنای دهم ماه محرم می باشند، گفته اند عاشورا عربی شده واژه عبری «عاشور» نام روز دهم ماه تشری یهودیان است. (3)
دلایلی که ضروری دانسته شده درباره موضوع پیام های عاشورا از دیدگاه روایات تحقیق شود: الف ـ اززمانیکه خداوند حضرت آدم را آفرید، حق وباطل در مقابل یکدیگر بوده اند که نمونه آن کشته شدن هابیل بدست قابیل بود. خداوند یکصد وبیست وچهار هزار پیامبر برای هدایت بشریت فرستاد که هر کدام از آنها با طاغوت یا طاغوتهایی مواجه بوده اند، تاریخ تکرار نمی شود ولی وقایع تاریخی در هر زمان ممکن است اتفاق بیفتد، مطالعه و بررسی عمیق نهضت عاشورا باعث می شود از بروز چنین حوادثی در آینده جلوگیری کنیم. در هر زمان حسینی هست و در طرف مقابل یزیدی، حادثه عاشورا این پیام را داد که مبادا حسین های زمان ندای «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرُنی» آیا کسی هست مرا یاری دهد. سردهند ولی کسی نباشد آنها را یاری کند.
ب ـ اگر ما نسبت به نهضت عاشورا شناخت و آگاهی پیدا کنیم از جمله فوائد آن این است که اولاً: باعث پای بندی بیشتر به فرامین و دستورات اسلامی می شود. ثانیاً: عاشورا را در یک مدار که مصیبت جانگداز اباعبدالله (ع) و یاران با وفایش در آن روز واقع شد نمی بینیم، بلکه عاشورا از دیدگاه دیگر قابل بررسی است وآن شناخت پیام های عاشورا است که سبب حرکت در خط و مشی اباعبدالله (ع) و دست یابی به حقایق است.
فصل اول

عوامل و مقدمات حادثه عاشورا
 

الف ـ انحراف جامعه از مسیر اسلام عامل قیام سید الشهداء (ع) بود چگونه شد مردمی که امام حسین (ع) را بر روی دستان پیامبر (ص) دیده بودند و بارها مشاهده کرده بودند که هنگامیکه امام حسین (ع) وارد مجلس می شد، پیامبر (ص) از منبر پایین می آمدند و آن حضرت را در آغوش می گرفتند، اما این مردم چنین رفتاری با امام حسین (ع) انجام دادند، ریشه این انحراف را باید در زمان معاویه جستجوکرد.معاویه از سه عامل برای تقویت مقاصدشوم خود بهره برد:

1ـ تبلیغات
 

معاویه بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع) ظاهر شد و دست به جعل احادیثی زد که عدد آن را کسی جز خدا نمی داند و به خاطر همین جعل احادیث همه جوانب و ارزشهای دینی را مسخ و نابود کرد و دین اسلام را تبدیل به یک دینی کرد که حکام ستمگر خواهان آن هستند. (4) لذا معاویه از راه جعل احادیث توسط امثال ابوهریره و نسبت دادن آنها به پیامبر(ص) افراد ساده لوح را فریب می داد.
2ـ تطمیع: معاویه با اهداء جوایز، اعطای پست ومقام، سران و نخبگان را می فریفت و مقاصد خود را بوسیله آنها اعمال می کرد.
3ـ تهدید: معاویه عده ای را هم از طریق تهدید مطیع خود می کرد مثلاًاگر کسی به او ناسزا می گفت فورا دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار می گرفت یزید نیز راه پدر را ادامه داد و با تطمیع و وعده ملک ری ابن سعد را به جنگ امام حسین (ع) فرستاد. سیاست یزیدبود که فردی مثل عمر سعدرا به جنگ سید الشهداء (ع) بفرستد زیرا او از علمای کوفه بود و هزاران نفر طرفدار داشت و عمر می توانست در صورت عزم جنگ با سید الشهداء (ع) عده زیادی را با خود به راه بیندازد.

ب ـ عدم بصیرت
 

عدم بصیرت دینی ازجمله عوامل انحراف جامعه از مسیر اسلام بود بصیرت به نگاهی گفته می شود که همراه تعقل و تفکر است این جمله عمر سعد، که در صبح عاشورا گفت: (یا خیلَ الله! اِرکبی و بالجنّّه ـ أبشِری) (5)
ای لشکرخدا سوار شوید، شما را به بهشت بشارت می دهم. نشان دهنده آن است که کوفیان بصیرت و شناخت نسبت به ساحت مقدس اباعبدالله (ع) نداشتند و گرنه هر صاحب عقل و اندیشه ای می فهمد که جنگ با امام(ع) چیزی جز سخط و غضب الهی در برندارد. امام حسین (ع) درفرازی در دعای عرفه این گونه از خداوند در خواست می کند:«اللّهمَّ اجعَل غِنایَ فی نَفسی و الیَقینَ فی قلبی و الإخلاصَ فی عَمَلی و النّورَ فی بَصَری و البَصیرَهٌَ فی دینی» خدایا مرا به بی نیازی در نفس، و یقین در قلب، و اخلاص در عمل و نور درچشم و بصیرت در دین عطا فرما.

ج ـ دعوت کوفیان
 

سران شیعه در کوفه نامه هایی به امام حسین (ع) نوشتند و از امام (ع) دعوت کردند به کوفه برود. امام حسین (ع) با این استقبال عظیم نامه ها دعوت آنها را پذیرفت و پسر عموی خود حضرت مسلم بن عقیل (ع) را به نمایندگی خود فرستاد، تا مسلم (ع) شرح حال کوفیان را بیان کرده اگر چنانچه کوفیان به آنچه که در نامه ها نوشته اند وفادارند امام (ع) نیز به طرف کوفه حرکت کند. باید دانست که فرستادن مسلم به طرف کوفه یک اتمام حجت برکوفیان بود و عامل اساسی نهضت امام (ع) دعوت کوفیان نبوده است. امام (ع) با علم امامت می دانست که این سفر، سفر شهادت است آنچه ظاهرقضا یا نقل می کند امام حسین (ع) به طرف کوفه حرکت کرد و در اثر برخورد با حر و اجازه ندادن حر که امام (ع) از حوزه عراق خارج شود و حاضر نشدن امام (ع) که تحت حفظ حر به کوفه برود راهی پیش گرفتند تا به کربلا رسیدند. اما کوفیان هجده هزار با مسلم (ع) بیعت کردند تا اینکه با حیله عبیدالله بن زیاد اطراف اورا خالی کردند و عاقبت آن حضرت دستگیر شد و به شهادت رسید. این بود برخورد کوفیان با نماینده امام (ع) که اگر خود امام حسین (ع) نیز به کوفه رفته بود سرنوشتی بهتر از حضرت مسلم (ع) نداشت. امیرالمؤمنین (ع) در نکوهش کوفیان می فرماید: « و ماأنتم بِرکنٍ یُمالُ بکُم، ولازَوافِرُعِزًّیُفتَقَرُإلیکم. ما أنتم إلاّکإبلٍ ضَلَّ رُعاتُها، فَکُلَّما جُمِعَت مِن جانبٍ اِنتَشَرَت من آخَرَ.»(6) شما را (کوفیان) پشتوانه خود نمی پندارم، شما یاران شرافتمندی نیستید که کسی به سوی شما دست دراز کند، به شتران بی ساربان می مانید که هر گاه از یک طرف جمع آوری گردید، از سوی دیگر پراکنده می شوید.
فصل دوم
تعریف پیام: فارسی آن پیغام است یعنی از زبان کسی، خبری و مطلبی به دیگری گفتن، رسالت (7)
ب ـ شرایط موفقیت یک پیام
1ـ ماهیت پیام 2ـ شخصیت پیام رسان
3ـ ابزار پیام رسانی 4ـ کیفیت و متد پیام رسانی (8)
توضیح مطالب:
1ـ از جمله شرایط تأثیر یک پیام، قدرت معنوی و حقانیت آن است که خود عامل حقانیت، عامل بقاء آن است و نیز باطل بودن و بی محتوایی یک پیام، عامل فناء آن است. ماهیت پیام امام حسین (ع) احیاء اسلام بود که در معرض نابودی قرار گرفته بود، آن دینی که قرآن به عنوان کامل ترین دین تعبیر می کند.«إنَّ الدّینَ عِند اللهِ الإسلام ِ» (9)
رمز موفقیت پیام های عاشورا قدرت معنوی آنهاست.
2 ـ شخصیت پیام رسان در کمیت و کیفیت مؤثر واقع شدن یک پیام نقش اساسی دارد، یک پیام رسان در صورتی موفق است که اولاً: ماهیت پیام برای خود پیام رسان واضح گردد.
ثانیاً: مهارت لازم در پیام رسانی داشته باشد. عظمت و شجاعت امام حسین (ع) در تأثیر گذاشتن پیام های عاشورا در طول تاریخ، از آن جهت که امام حسین (ع) یک پیام آور به تمام معنا از لحاظ شخصیتی بود نقش اساسی دارد.
3ـ یک پیام اگر بخواهد به مردم برسد، بدون شک احتیاج به ابزار مخصوص به خود دارد، مثلاً در جایی که کتاب می تواند وسیله خوبی برای رساندن پیام باشد سخنرانی این اثر را ندارد؛حضرت ابا عبدالله (ع) از هر وسیله ای که ممکن بود برای رساندن پیام خود به جهانیان بهره برد. خطبه های آن حضرت در مسیر کربلا به خصوص در روز عاشورا که در نهایت فصاحت و بلاغت است از جمله وسایل پیام رسانی آن حضرت است.
4ـ رساندن یک پیام، اسلوب و روش صحیح می خواهد اگر اسلوب و روش پیام رسانی صحیح نباشد نتیجه آن منفی است. اسلوب پیام رسانی امام حسین (ع) یک اسلوب منحصر به فرد بود، آن حضرت مبلغانی همچون حضرت سید الساجدین (ع)،حضرت زینب (س)، ام کلثوم و فاطمه صغری (علیهماالسلام)رابادست دشمنی از کربلا تا کوفه و شام فرستاد تا پیام های عاشورا را منتشر سازند.
فصل سوم
پیام های عاشورا از دیدگاه روایات





ادامه مطلب
تاریخ ارسال مطلب : جمعه 16 مهر 1395 

 

تمامی حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به مظهر عدالت می باشد و انتشار مطالب با ذکر منبع مانعی ندارد.
طراحی و اجرا : مرکز فرهنگی صالحون